گنجور

شمارهٔ ۳۳۷

در غمم گر جان ز جسم ناتوان آید برون
کی غم آن راحت جانم ز جان آید برون
می مده ساقی مکن کاری که ناگه پیش خلق
سر لعل او بمستی از زبان آید برون
خواستم کآرم خدنگش را برون از استخوان
باز ترسیدم که مغز استخوان آید برون
دل ندارد طاقت سوز درونم کاشکی
خون شود وز راه چشم خون فشان آید برون
بر قد خم گشته ام رحمی بکن ز آهم بترس
سرو من مگذار کین تیر از کمان آید برون
دی برون آمد شدم رسوای عالم اینچنین
آه اگر امروز دیگر آنچنان آید برون
چون نمودی رخ فضولی را مران از کوی خود
بلبل گل دیده از گلشن چه سان آید برون

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در غمم گر جان ز جسم ناتوان آید برون
کی غم آن راحت جانم ز جان آید برون
هوش مصنوعی: اگر در غم من، جان ناتوانم از بدن خارج شود، آیا هیچ وقت حزن و اندوهی که آرامش جانم است، از جانم جدا خواهد شد؟
می مده ساقی مکن کاری که ناگه پیش خلق
سر لعل او بمستی از زبان آید برون
هوش مصنوعی: ای ساقی، شراب نده و کاری نکن که ناگهان در میان جمعیت رنگ لبت از مستی بر زبانم بیفتد و برملا شود.
خواستم کآرم خدنگش را برون از استخوان
باز ترسیدم که مغز استخوان آید برون
هوش مصنوعی: خواستم تیرش را از درون استخوان بیرون بکشم، اما از ترس این که مغز استخوان هم بیرون بیاید، ترسیدم.
دل ندارد طاقت سوز درونم کاشکی
خون شود وز راه چشم خون فشان آید برون
هوش مصنوعی: دل من دیگر تحمل درد و آتش درونش را ندارد. کاش که به جای این احساس، خون شود و از چشمانم بریزد.
بر قد خم گشته ام رحمی بکن ز آهم بترس
سرو من مگذار کین تیر از کمان آید برون
هوش مصنوعی: من به خاطر ناراحتی و اندوهی که دارم، به شدت خمیده و شکسته شدم. کمی رحم کن و از ناله‌هایم بترس، ای سرو زیبای من، نگذار که این تیر اندوه و درد از دل من بیرون بیاید.
دی برون آمد شدم رسوای عالم اینچنین
آه اگر امروز دیگر آنچنان آید برون
هوش مصنوعی: دیروز از خانه بیرون آمدم و به خاطر کارهایم در نظر دیگران رسوا شدم. ای کاش امروز هم به همین شکل از خانه خارج شوم.
چون نمودی رخ فضولی را مران از کوی خود
بلبل گل دیده از گلشن چه سان آید برون
هوش مصنوعی: وقتی که چهره‌ی زیبا و کنجکاوی را نشان دادی، او را از کوی خود دور نکن. بلبل که گل را دیده است، چگونه می‌تواند از باغ بیرون بیاید؟