گنجور

شمارهٔ ۳۳۵

به جان دور از تو ای شمع از غم شب‌های تارم من
مرا شب گشت از غم چند شب را زنده دارم من
مقیم گوشهٔ تنهاییم، کارم فغان کردن
چه حالست این که دارم؟ در کجایم؟ در چه کارم من؟
ترا منع از رخ او کرده‌ام ای مردمِ دیده
به رویت چون گشایم چشم؟ از تو شرمسارم من
نشد زایل ز من آن بی‌قراری در غمِ عشقت
غم عشق تو شد افزون ولی در یک قرارم من
گر از نظاره‌ام بد می‌بری مگشا نقاب از رخ
چه سود از منع من در دیدنت بی‌اختیارم من
ز حالم مردم صاحب‌نظر دارند آگاهی
چه می‌دانند بی‌دردان خراب چشم یارم من
به آب دیده تسکین حرارت چون دهم خود را
فضولی کشتهٔ لعلِ بُتانِ گلعذارم من

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جان دور از تو ای شمع از غم شب‌های تارم من
مرا شب گشت از غم چند شب را زنده دارم من
هوش مصنوعی: به خاطر تو، ای شمع، از غم شب‌های تاریک و بی‌نورت در رنج هستم. من به خاطر این درد و اندوه می‌توانم شب‌های بی‌شماری را تحمل کنم.
مقیم گوشهٔ تنهاییم، کارم فغان کردن
چه حالست این که دارم؟ در کجایم؟ در چه کارم من؟
هوش مصنوعی: من در گوشه‌ای تنها نشسته‌ام و فقط در حال فریاد زدن از درد و ناامیدی‌ام هستم. احساسی بد دارم و نمی‌دانم در کجا هستم و چه چیزی برایم پیش آمده است.
ترا منع از رخ او کرده‌ام ای مردمِ دیده
به رویت چون گشایم چشم؟ از تو شرمسارم من
هوش مصنوعی: من تو را از دیدن چهره‌اش منع کرده‌ام، ای کسانی که به رویت خیره شده‌اید. حالا چگونه می‌توانم چشمانم را باز کنم؟ من از تو شرمنده‌ام.
نشد زایل ز من آن بی‌قراری در غمِ عشقت
غم عشق تو شد افزون ولی در یک قرارم من
هوش مصنوعی: غم و بی‌قراری من به خاطر عشق تو هرگز از بین نرفته است. گرچه درد و غم عشق تو بیشتر شده، اما من حالا در یک آرامش نسبی هستم.
گر از نظاره‌ام بد می‌بری مگشا نقاب از رخ
چه سود از منع من در دیدنت بی‌اختیارم من
هوش مصنوعی: اگر تو از دیدن من بد می‌کنی، چرا نقاب از چهره‌ات بر نمی‌داری؟ چه فایده دارد که من خود را از دیدنت محروم کنم در حالی که خودم به‌طور ناخودآگاه به تو نگاه می‌کنم؟
ز حالم مردم صاحب‌نظر دارند آگاهی
چه می‌دانند بی‌دردان خراب چشم یارم من
هوش مصنوعی: من از شرایط خودم به خوبی آگاه هستم و افرادی که در این زمینه دانا هستند نیز از آن مطلعند. اما آنها که سختی و درد را نمی‌دانند، از وضع من و زیبایی چشم محبوبم بی‌خبرند.
به آب دیده تسکین حرارت چون دهم خود را
فضولی کشتهٔ لعلِ بُتانِ گلعذارم من
هوش مصنوعی: با اشک‌های خود آتش درونم را آرام می‌کنم، چون خود را در عشق زیبارویانی غرق کرده‌ام که همچون لعل (سنگ قیمتی) هستند.