شمارهٔ ۳۳۰
تا کی اسیر سلسله غم شود دلم
پر غم از آن دو گیسوی پر خم شود دلم
انداخته مرا بغم گیسوان تو
یارب چو گیسوان تو در هم شود دلم
در عشق بحث می کند از اعتبار صبر
ترسم درین مباحثه ملزم شود دلم
در آستانه ملکی خاک گشته است
آنجا امید هست که آدم شود دلم
الفت برید از همه عالم بدان رسید
کز بی کسی یگانه عالم شود دلم
صد پاره شد دلم ز غم دوریت بیا
باشد که پاره بتو خرم شود دلم
در بی کسی فضولی از آن لب سخن بگوی
باشد بدین سبب بتو همدم شود دلم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا کی اسیر سلسله غم شود دلم
پر غم از آن دو گیسوی پر خم شود دلم
هوش مصنوعی: دل من تا کی باید اسیر غم باشد؟ غم من از آن دو گیسوی به هم تابیده و زیباست.
انداخته مرا بغم گیسوان تو
یارب چو گیسوان تو در هم شود دلم
هوش مصنوعی: ای کاش که گیسوانت در هم نروند تا من در غم آنها گرفتار نشوم و دلم آزرده نشود.
در عشق بحث می کند از اعتبار صبر
ترسم درین مباحثه ملزم شود دلم
هوش مصنوعی: در عشق، دربارهی ارزش صبر صحبت میشود و من نگرانم که در این گفتگو، قلبم تحت فشار قرار بگیرد و مجبور شود که صبر کند.
در آستانه ملکی خاک گشته است
آنجا امید هست که آدم شود دلم
هوش مصنوعی: در نزدیکی دروازه یک ملک، جایی که بر زمین افتاده است، امید دارم که دلم به حالت انسانی درآید.
الفت برید از همه عالم بدان رسید
کز بی کسی یگانه عالم شود دلم
هوش مصنوعی: عشق و دوستی از همه چیز در دنیا برایم بیشتر مهم شد، زیرا از تنهایی و بیکسی، دل من از همه موجودات تنها و خاصتر شده است.
صد پاره شد دلم ز غم دوریت بیا
باشد که پاره بتو خرم شود دلم
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوری تو بسیار شکسته و غمگین شده است. امیدوارم که با آمدن تو، دل من دوباره شاد و سرزنده شود.
در بی کسی فضولی از آن لب سخن بگوی
باشد بدین سبب بتو همدم شود دلم
هوش مصنوعی: در تنهاییام، از آن لب زیبا صحبت میکنم تا شاید به این دلیل، دلم برای تو همراهی پیدا کند.

فضولی