گنجور

شمارهٔ ۳۲۸

دل بصد عقد بجعد سر زلفت بستم
شکر الله ز غم گم شدن او رستم
چشم دارم که شود هستی من صرف غمت
غیر ازین نیست مراد دل من تا هستم
چه کشم بهر می از ساقی دوران منت
لله الحمد من از جام محبت مستم
هر کرا هست غم من ز تو پرسد حالم
که من از خویش بریدم بتو تا پیوستم
دل نبود آنکه سپردم بتو ای سنگین دل
شیشه بود که بر سنگ زدم بشکستم
یا بدامان تو یا بر سر خود خواهم زد
با سر و کار دگر کار ندارد دستم
منم آن شمع فضولی که بامید وصال
تا نمردم بره او ز طلب ننشستم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل بصد عقد بجعد سر زلفت بستم
شکر الله ز غم گم شدن او رستم
هوش مصنوعی: دل خود را با صد رشته به پیچ و تاب موهای تو بستم. شکر خدا را به خاطر از بین رفتن غم ناشی از دوری تو، چون رستم.
چشم دارم که شود هستی من صرف غمت
غیر ازین نیست مراد دل من تا هستم
هوش مصنوعی: چشم‌انتظارم که وجودم فقط برای غم تو باشد. غیر از این، آرزویی در دل ندارم تا زمانی که زنده‌ام.
چه کشم بهر می از ساقی دوران منت
لله الحمد من از جام محبت مستم
هوش مصنوعی: به خاطر می که از ساقی می‌نوشم، هیچ درخواستی از او ندارم و فقط شکر می‌گویم. من از عشق و محبت، به مرحله‌ای از خوشحالی و مستی رسیده‌ام.
هر کرا هست غم من ز تو پرسد حالم
که من از خویش بریدم بتو تا پیوستم
هوش مصنوعی: هر کسی که از من دربارهٔ حال و احوالم بپرسد، می‌گویم که من از خودم جدا شدم و فقط به تو پیوستم.
دل نبود آنکه سپردم بتو ای سنگین دل
شیشه بود که بر سنگ زدم بشکستم
هوش مصنوعی: دل من قاب شیشه‌ای بود که به دست تو سپردم، اما تو با سنگینی خود و بی‌رحمی‌ات آن را شکستی.
یا بدامان تو یا بر سر خود خواهم زد
با سر و کار دگر کار ندارد دستم
هوش مصنوعی: یا به تو پناه می‌آورم یا برای خودم مشکلاتی ایجاد می‌کنم، دستم دیگر به کار دیگری نمی‌رسد.
منم آن شمع فضولی که بامید وصال
تا نمردم بره او ز طلب ننشستم
هوش مصنوعی: من آن شمعی هستم که با امید رسیدن به محبوبم، تا زمانی که زنده‌ام، از خواسته‌ام دست نکشیده‌ام.