گنجور

شمارهٔ ۳۲۶

ای لعل سخن گوی تو کام دل زارم
وقتست که کام دل از آن لعل بر آرم
می خواهم از آن لب سخنی بشنوم اما
تا لب بگشایی بسخن صبر ندارم
بگشا بتکلم لب و با من سخنی گوی
کز شوق رسیدست بلب جان فگارم
این جان بلب آمده نذر سخن تست
هرگاه که خواهی تو بگو من بسپارم
این نیز ز ذوق سخن تست که قاصد
آورد پیامی ز تو و برد قرارم
در رشته کارم گره افتاد ز زلفت
لطفی کن و بگشا گره از رشته کارم
با آب حیاتم نبود کار فضولی
من کشته لعل لب جان پرور یارم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای لعل سخن گوی تو کام دل زارم
وقتست که کام دل از آن لعل بر آرم
هوش مصنوعی: ای سنگ محبوبم، اکنون وقت آن است که با سخن گویایی تو، آرزوی دل شادابم را برآورم.
می خواهم از آن لب سخنی بشنوم اما
تا لب بگشایی بسخن صبر ندارم
هوش مصنوعی: می‌خواهم از آن لب‌های زیبا سخنی بشنوم، اما نمی‌توانم انتظار بکشم تا وقتی که آن‌ها را باز کنی و صحبت کنی.
بگشا بتکلم لب و با من سخنی گوی
کز شوق رسیدست بلب جان فگارم
هوش مصنوعی: لب خود را بگشای و با من صحبت کن، زیرا شوق و عشق باعث شده که جانم به درد آید.
این جان بلب آمده نذر سخن تست
هرگاه که خواهی تو بگو من بسپارم
هوش مصنوعی: جان من به خاطر گفتار تو آماده است و هر زمان که بخواهی می‌توانی بگویی تا من آن را به تو تقدیم کنم.
این نیز ز ذوق سخن تست که قاصد
آورد پیامی ز تو و برد قرارم
هوش مصنوعی: این نشان از زیبایی کلام توست که پیام‌آور، پیامی از طرف تو آورد و من را به آرامش رساند.
در رشته کارم گره افتاد ز زلفت
لطفی کن و بگشا گره از رشته کارم
هوش مصنوعی: در کار من مشکلی پیش آمده است. لطفاً به من کمک کن تا این مشکل را برطرف کنم.
با آب حیاتم نبود کار فضولی
من کشته لعل لب جان پرور یارم
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و زیبایی محبوبم، هیچ نیاز به کارهای اضافی و بی‌مورد ندارم. رابطه‌ام با او باعث نجات و حیات من شده است.