گنجور

شمارهٔ ۳۲۵

ای شمع که شد سوخته عشق تو جانم
روشن شده باشد بتو هم سوز نهانم
مشهور جهان چون نشود حسن تو از من
عمریست من از عشق تو رسوای جهانم
بر بند زبانم بتکلف که نیفتد
سر غم عشقت بزبانها ز زبانم
مانند بنایی که دهد عکس بآواز
آمد بفغان گنبد گردون ز فغانم
کی در تو رسد آه من خم شده قامت
تیرم نرود دور چو بستست کمانم
کارم بخدا ماند چه سازم چه کنم آه
بسیار سراسیمه سودای بتانم
از اشک روان چون نکنم گریه فضولی
برداشت ز خاک ره او اشک روانم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شمع که شد سوخته عشق تو جانم
روشن شده باشد بتو هم سوز نهانم
هوش مصنوعی: ای شمع، که به خاطر عشق تو جانم روشن شده، شاید تو هم به عشق من دلی سوخته داشته باشی.
مشهور جهان چون نشود حسن تو از من
عمریست من از عشق تو رسوای جهانم
هوش مصنوعی: وقتی زیبایی تو در دنیا شناخته نشود، من از عشق به تو مدت زیادی است که در نظر مردم رسوا شده‌ام.
بر بند زبانم بتکلف که نیفتد
سر غم عشقت بزبانها ز زبانم
هوش مصنوعی: زبانم را به زحمت می‌بندم تا از عشق تو، غم‌انگیز حرفی به زبان نرود و بر زبان‌ها نیفتد.
مانند بنایی که دهد عکس بآواز
آمد بفغان گنبد گردون ز فغانم
هوش مصنوعی: شبیه ساختاری که صدایش در فضا منعکس می‌شود، صدای ناله‌ام به گردونه آسمان می‌رسد و آن را به فغان درمی‌آورد.
کی در تو رسد آه من خم شده قامت
تیرم نرود دور چو بستست کمانم
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانم به تو برسد، زیرا آه و دل‌تنگی‌ام مرا خم کرده و حالتی از اندوه بر من حاکم است، مانند تیر که نمی‌تواند از چلک خروج کند، چون کمانم را کشیده‌ام.
کارم بخدا ماند چه سازم چه کنم آه
بسیار سراسیمه سودای بتانم
هوش مصنوعی: کارم به خدا به جایی نرسید، نمی‌دانم چه باید بکنم. آه! در دل آشفتگی و غم، شوق و حسرت معشوقان به جانم افتاده است.
از اشک روان چون نکنم گریه فضولی
برداشت ز خاک ره او اشک روانم
هوش مصنوعی: از بچگی همیشه به خاطر او اشک ریخته‌ام، اما حالا نمی‌دانم چطور از اشک‌هایم بگویم. همواره در راه او، اشک‌هایم به زمین افتاده‌اند.