گنجور

شمارهٔ ۳۲۲

چیست جرم من که باز از چشم یار افتاده‌ام
معتبر بودم ز چشم اعتبار افتاده‌ام
مانده‌ام بر حال خود حیران جدا از کوی یار
مبتلای غربتم دور از دیار افتاده‌ام
گل‌رخان یک ره نمی‌بینند سوی من به لطف
گرچه می‌دانند خوار و خاکسار افتاده‌ام
مردمی هرگز نمی‌بینم چه حال است این مگر
از میان مردمان من بر کنار افتاده‌ام
رشته جان مرا افکند دوران پیچ و تاب
تا به سودای سر زلف نگار افتاده‌ام
روزگارم می‌کشد با صد مصیبت چون کنم
صید مجروحم به دام روزگار افتاده‌ام
بلبل عرشم فضولی منزلم گلزار قدس
من درین محنت‌سرا بی‌اختیار افتاده‌ام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چیست جرم من که باز از چشم یار افتاده‌ام
معتبر بودم ز چشم اعتبار افتاده‌ام
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم چه اشتباهی کرده‌ام که دوباره از نظر محبوبم افتاده‌ام. من زمانی برای او معتبر بودم، اما حالا اعتبارم را از دست داده‌ام.
مانده‌ام بر حال خود حیران جدا از کوی یار
مبتلای غربتم دور از دیار افتاده‌ام
هوش مصنوعی: در حالتی سردرگم و گیج هستم، جدا از جایی که محبوبم در آنجا قرار دارد. در غربت به سر می‌برم و از وطن خود دور افتاده‌ام.
گل‌رخان یک ره نمی‌بینند سوی من به لطف
گرچه می‌دانند خوار و خاکسار افتاده‌ام
هوش مصنوعی: زیبا رویان هرگز به من نمی‌نگرند، در حالی که می‌دانند من با کندی و ذلت به زمین افتاده‌ام، ولی به خاطر لطفشان حتی یک بار هم به سمت من نمی‌آیند.
مردمی هرگز نمی‌بینم چه حال است این مگر
از میان مردمان من بر کنار افتاده‌ام
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانم حال مردم را ببینم، مگر اینکه خودم از آنها فاصله گرفته باشم.
رشته جان مرا افکند دوران پیچ و تاب
تا به سودای سر زلف نگار افتاده‌ام
هوش مصنوعی: زندگی من در چنگال تقدیر در حال چرخش و پیچ و تاب است و من به خاطر عشق و زیبایی موهای او به این حال و روز افتاده‌ام.
روزگارم می‌کشد با صد مصیبت چون کنم
صید مجروحم به دام روزگار افتاده‌ام
هوش مصنوعی: زندگی من پر از درد و رنج است و نمی‌دانم چگونه می‌توانم از این وضعیت نجات پیدا کنم. من به دام روزگار افتاده‌ام و گرفتار مشکلات و مصایب شده‌ام.
بلبل عرشم فضولی منزلم گلزار قدس
من درین محنت‌سرا بی‌اختیار افتاده‌ام
هوش مصنوعی: بلبل در دنیای من، به خاطر زیبایی‌های منزل و باغی که دارم، به حال من افسوس می‌خورد. من در این دنیای پر از درد و رنج، به‌زور گرفتار شده‌ام.