گنجور

شمارهٔ ۳۱۶

دمی بی عشق خوبان پری رخسار چون باشم
بعالم بهر کاری آمدم بی کار چون باشم
چو دیده ام قامتش از بی خودی خود را ندانستم
خدا داند بوقت دیدن رفتار چون باشم
شدم در تنگنای دهر بیزار از دل و از جان
جدا از یار در یک خانه با اغیار چون باشم
مکن از نالهای زار دور از بزم او منعم
نیم در بزم او بی نالهای زار چون باشم
منم چون عکس بر مرآت هستی بی شعور از خود
وجود من ز دیدارست بی دیدار چون باشم
رقیبان را نمی خواهم که بینم چون کنم یارب
رقیبان همدم یارند من بی یار چون باشم
ندارم صبر بی رویش نخواهم رفت از کویش
فضولی عندلیبم بی گل و گلزار چون باشم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دمی بی عشق خوبان پری رخسار چون باشم
بعالم بهر کاری آمدم بی کار چون باشم
هوش مصنوعی: لحظه‌ای بدون عشق معشوقان و زیبایی چهره آن‌ها چگونه می‌توانم در این دنیا زندگی کنم، وقتی که به اینجا آمده‌ام و هیچ کار خاصی انجام نمی‌دهم، چگونه می‌توانم چنین وضعیتی را تحمل کنم؟
چو دیده ام قامتش از بی خودی خود را ندانستم
خدا داند بوقت دیدن رفتار چون باشم
هوش مصنوعی: وقتی که قامت او را دیدم، از شدت شوق و بی‌خودی خودم را فراموش کردم. فقط خدا می‌داند که در آن لحظه چگونه رفتار می‌کنم.
شدم در تنگنای دهر بیزار از دل و از جان
جدا از یار در یک خانه با اغیار چون باشم
هوش مصنوعی: در این دنیا به شدت در تنگنا قرار گرفته‌ام و از دل و جان خود خسته‌ام. از معشوقه‌ام دور هستم و در یک خانه با افرادی غریبه زندگی می‌کنم. حالا چه باید بکنم؟
مکن از نالهای زار دور از بزم او منعم
نیم در بزم او بی نالهای زار چون باشم
هوش مصنوعی: از دوری از حضور او نالیدن فایده‌ای ندارد؛ من هم که در محافل او هستم، بدون ناله و گریه چگونه می‌توانم باشم؟
منم چون عکس بر مرآت هستی بی شعور از خود
وجود من ز دیدارست بی دیدار چون باشم
هوش مصنوعی: من مانند تصوری هستم که در آینه وجود دارد، بدون شناخت و شعور. وجود من وابسته به دیدار است و وقتی که دیداری نباشد، چگونه می‌توانم وجود داشته باشم؟
رقیبان را نمی خواهم که بینم چون کنم یارب
رقیبان همدم یارند من بی یار چون باشم
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم رقیبانم را ببینم، زیرا آنها دوستان یار من هستند و من بدون یار خود چه کنم؟
ندارم صبر بی رویش نخواهم رفت از کویش
فضولی عندلیبم بی گل و گلزار چون باشم
هوش مصنوعی: من بی‌صبرم و نمی‌توانم از کنار معشوق دور باشم. من مثل بلبلی هستم که بدون گل و باغ نمی‌تواند زندگی کند؛ در چنین حالتی، چطور ممکن است که حال خوشی داشته باشم؟