گنجور

شمارهٔ ۳۱۳

گهی که در غم آن گل‌عذار می‌گریم
به صورت ناله چو ابر بهار می‌گریم
ز چرخ می‌گذرد های‌های گریه من
شبی که بی‌مَهِ خود زار زار می‌گریم
چه سود منع من ای هم‌نشین چو می‌دانی
که بی‌قرارم و بی‌اختیار می‌گریم
مراست گریه ز بسیاری جفای رقیب
مگو که از کمی لطف یار می‌گریم
چو عاقلی ز من ای آفتاب حسن چه سود
ازین که شب همه‌شب شمع‌وار می‌گریم
چو شمع گریه من نیست بهر روز وصال
ز جان‌گدازی شب‌های تار می‌گریم
ز روزگار فضولی شکایتی دارم
عجب مدار که از روزگار می‌گریم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گهی که در غم آن گل‌عذار می‌گریم
به صورت ناله چو ابر بهار می‌گریم
هوش مصنوعی: گاهی در غم آن دختر زیبای چون گل می‌گریم و به صورت ناله‌های خود مانند باران بهار اشک می‌ریزم.
ز چرخ می‌گذرد های‌های گریه من
شبی که بی‌مَهِ خود زار زار می‌گریم
هوش مصنوعی: در شب‌هایی که ماه در آسمان نیست، من به شدت و با دل‌تنگی گریه می‌کنم و این غم و اندوه به دور از چرخ زمان می‌گذرد.
چه سود منع من ای هم‌نشین چو می‌دانی
که بی‌قرارم و بی‌اختیار می‌گریم
هوش مصنوعی: چرا مرا از احساساتم بازمی‌داری، در حالی که خودت می‌دانی که در دل ناآرامم و نمی‌توانم خودم را کنترل کنم و اشک می‌ریزم؟
مراست گریه ز بسیاری جفای رقیب
مگو که از کمی لطف یار می‌گریم
هوش مصنوعی: من به خاطر ستم‌های زیاد رقیبم می‌گریم، ولی نگو که این گریه به خاطر کمبود مهربانی یار است.
چو عاقلی ز من ای آفتاب حسن چه سود
ازین که شب همه‌شب شمع‌وار می‌گریم
هوش مصنوعی: ای خورشید زیبایی، من عاقل‌تر از تو هستم. چه فایده دارد که شب‌ها مانند شمع اشک می‌ریزم و غمگینم؟
چو شمع گریه من نیست بهر روز وصال
ز جان‌گدازی شب‌های تار می‌گریم
هوش مصنوعی: من مانند شمعی هستم که برای روزهای وصال نمی‌سوزم، بلکه به خاطر درد و رنج شب‌های تار، اشک می‌ریزم.
ز روزگار فضولی شکایتی دارم
عجب مدار که از روزگار می‌گریم
هوش مصنوعی: من از روزگار بی‌احترامی و بی‌موقعی شکایت دارم؛ عجیب نیست که به خاطر آنچه که از روزگار می‌گذرد، ناراحت و غمگین هستم.