شمارهٔ ۳۰۰
می روم زین شهر و در دل مهر ماهی می برم
کوه دردی با تن چون برگ کاهی می برم
از سر کویت سفر نوعیست از دیوانگی
این قدر من هم بکوی عقل راهی می برم
از ملامت چون رهم کز ناله هرجا می روم
بر گرفتاری خود با خود گواهی می برم
کی توانم بر زبان آورد نام دوریت
من که صد فیض از رخت در هر نگاهی می برم
گر برد ذوق وصالت از دل من دور نیست
این که رشکی از رقیبان تو گاهی می برم
دل ز بویت دیده از رویت سروری داشتند
می روم حالا پر از اشکی و آهی می برم
گر کنم میخانه را منزل فضولی دور نیست
چون کنم از بیم غم آنجا پناهی می برم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
می روم زین شهر و در دل مهر ماهی می برم
کوه دردی با تن چون برگ کاهی می برم
هوش مصنوعی: من از این شهر میروم و در دل، عشق و محبتام را به همراه میبرم. بار سنگینی از درد دارم که همچون برگ کاهی سبک احساس میشود.
از سر کویت سفر نوعیست از دیوانگی
این قدر من هم بکوی عقل راهی می برم
هوش مصنوعی: از سر کویت به نوعی دیوانگی سفر میکنم، اینقدر که من هم برای رسیدن به عقل و درایت، راهی به سوی تو انتخاب کردهام.
از ملامت چون رهم کز ناله هرجا می روم
بر گرفتاری خود با خود گواهی می برم
هوش مصنوعی: زمانی که از انتقادها و قضاوتهای سخت رها میشوم، در هر کجا که میروم، به درد و رنج خود شکایت میکنم و به نوعی خودم را در مقامات خودم تأیید میکنم.
کی توانم بر زبان آورد نام دوریت
من که صد فیض از رخت در هر نگاهی می برم
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم نام دوریات را بر زبان بیاورم، در حالی که هر بار که به تو نگاه میکنم، خوشبختیهای زیادی از وجود تو دریافت میکنم؟
گر برد ذوق وصالت از دل من دور نیست
این که رشکی از رقیبان تو گاهی می برم
هوش مصنوعی: اگر عشق و دوستیت از قلب من دور نشود، دور از انتظار نیست که گاهی حسادت و رشک از رقیبان تو به دل میزنم.
دل ز بویت دیده از رویت سروری داشتند
می روم حالا پر از اشکی و آهی می برم
هوش مصنوعی: دل به یاد تو شاد بود و چشمها از حضور تو خوشحال بودند، اما اکنون با احساس غم و اشک راهی میشوم.
گر کنم میخانه را منزل فضولی دور نیست
چون کنم از بیم غم آنجا پناهی می برم
هوش مصنوعی: اگر من میخانه را به عنوان خانهای برای خود برگزینم، بعید نیست که به خاطر ترس از غم و اندوه، به آنجا پناه ببرم و در آنجا مشغول نوشیدن باشم.