شمارهٔ ۳۰
نم نماند از تاب خورشید رخت در خاک ما
چون نگرید چون بگرید دیده نمناک ما
تا ز سوز سینه ما گشت پیکان تو آب
شست گرد غیر را از صفحه ادراک ما
عاشقی باید چو بت از سنگ و بی باک از جفا
تا کند جوری بکام دل بت بی باک ما
رام شد شمعی که چون آتش سر از ما می کشد
کرد آخر کار خود تأثیر عشق پاک ما
دل بلای جان بی خود گشت و جسم بی قرار
آتشی افکند عشقت در خس و خاشاک ما
گشت دل صد پاره و بهر تماشای رخت
کرد هر سو سر برون از سینه صد چاک ما
گفتمش از خود فضولی را میفکن دور گفت
نیست این صید محقر قابل فتراک ما
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نم نماند از تاب خورشید رخت در خاک ما
چون نگرید چون بگرید دیده نمناک ما
هوش مصنوعی: با تابش آفتاب، از زیبایی و سرزندگی تو در خاک ما چیزی باقی نخواهد ماند. وقتی چشمان ما اشک بریزند، دیگر هیچ نم و ردی از تو در این سرزمین نخواهد ماند.
تا ز سوز سینه ما گشت پیکان تو آب
شست گرد غیر را از صفحه ادراک ما
هوش مصنوعی: از شرارههای دل ما، تیر تو مانند آب، غبار غیر را از صفحه فهم ما شست و برد.
عاشقی باید چو بت از سنگ و بی باک از جفا
تا کند جوری بکام دل بت بی باک ما
هوش مصنوعی: عاشق باید مثل یک بت یعنی معشوق، محکم و استوار باشد و از بدیها و بیعدالتیها نترسد تا بتواند طوری عشق ورزی کند که دل معشوقش را به دست آورد.
رام شد شمعی که چون آتش سر از ما می کشد
کرد آخر کار خود تأثیر عشق پاک ما
هوش مصنوعی: شمعی که به خاطر عشق عمیق ما آرام و قرار یافته، دیگر از ما دور نمیشود و تأثیر عشق خالص ما بر آن کار خود را انجام داده است.
دل بلای جان بی خود گشت و جسم بی قرار
آتشی افکند عشقت در خس و خاشاک ما
هوش مصنوعی: دل به خاطر عشق تو بیتاب و بیخود شده و جسمم هم آرامش ندارد. عشقت همچون آتش در میان علفها و بیابانها شعلهور شده است.
گشت دل صد پاره و بهر تماشای رخت
کرد هر سو سر برون از سینه صد چاک ما
هوش مصنوعی: دل من به شدت دچار آشفتگی و درد شده و به خاطر دیدن تو، سرم را از هر طرف بیرون آورده و سینهام پر از زخم و چاک است.
گفتمش از خود فضولی را میفکن دور گفت
نیست این صید محقر قابل فتراک ما
هوش مصنوعی: به او گفتم که از مزاحمت و فضولی خودت دور شو، او پاسخ داد که این شکار بیاهمیت، ارزش تله ما را ندارد.