شمارهٔ ۲۹
من به غم خو کردهام جز غم نمیباید مرا
ور ز غم ذوقی رسد آن هم نمیباید مرا
گر گریزانم ز خود در دشت عزلت دور نیست
وحشیم جنس بنیآدم نمیباید مرا
کس نمیخواهم که بینم گر همه چشم من است
اختلاط مردم عالم نمیباید مرا
ساقیا چون می دهی بخش مرا بر خاک ریز
می نمینوشم دل خرم نمیباید مرا
میدهد رخت نشاطم را به سیلاب سرشک
بیجمالت دیده پر نم نمیباید مرا
با سفالی قانعم پر درد در کوی مغان
مسند جمشید و جام جم نمیباید مرا
با جفای او فضولی از وفا مستغنیم
با جراحت خوشدلم مرهم نمیباید مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من به غم خو کردهام جز غم نمیباید مرا
ور ز غم ذوقی رسد آن هم نمیباید مرا
هوش مصنوعی: من به غم عادت کردهام و جز غم نیازی ندارم. حتی اگر از غم لذتی هم بیابم، آن هم برایم مطلوب نیست.
گر گریزانم ز خود در دشت عزلت دور نیست
وحشیم جنس بنیآدم نمیباید مرا
هوش مصنوعی: اگر از خودم دور شوم و به مکانی مانند دشت بروم، این به معنای دوری از وحشیگری است. من نباید به چیزهایی که مربوط به نوع انسان است، وابسته باشم.
کس نمیخواهم که بینم گر همه چشم من است
اختلاط مردم عالم نمیباید مرا
هوش مصنوعی: نمیخواهم هیچکس را ببینم، حتی اگر همهی نگاههایم به آنها باشد. من نیازی به حضور و اختلاط با مردم دنیا ندارم.
ساقیا چون می دهی بخش مرا بر خاک ریز
می نمینوشم دل خرم نمیباید مرا
هوش مصنوعی: ای ساقی، زمانی که شراب میریزی، بخشی از آن را بر زمین بریز. من شراب نمینوشم، زیرا دل شاد و خوشبختی برایم لازم نیست.
میدهد رخت نشاطم را به سیلاب سرشک
بیجمالت دیده پر نم نمیباید مرا
هوش مصنوعی: بر اثر نبود تو، اشکهایم بیدلیل و بیفایده میریزد و عواطف شادابم را از بین میبرد. اشکهای من بیشک از غم تو ناشی میشود و نباید این وضعیت را تحمل کنم.
با سفالی قانعم پر درد در کوی مغان
مسند جمشید و جام جم نمیباید مرا
هوش مصنوعی: من با یک سفال شکسته و پر از غم در کوی مغان راضیام و نیازی به مسند جمشید و جام جم ندارم.
با جفای او فضولی از وفا مستغنیم
با جراحت خوشدلم مرهم نمیباید مرا
هوش مصنوعی: با بیمهری او دیگر نیازی به وفاداری ندارم، حتی با زخمهایی که دارم، دلخوشم و به مرهم نیازی ندارم.