گنجور

شمارهٔ ۲۸

نی دل و دین ماند نه صبر و شکیبایی مرا
رفته رفته جمع شد اسباب تنهایی مرا
چند بر من رو نهد هر جا که باشد محنتی
دل گرفت از صحبت یاران هر جایی مرا
گر نیندازم نظر بر عارضت از صبر نیست
رشک می آید بدیدارت ز بینایی مرا
گر بمیرم با کسی هرگز نگویم درد دل
درد پنهانست بی شک به ز رسوایی مرا
کرد مستغنی ز فرش خاک و چتر آسمان
در بساط شوق ذوق بی سر و پایی مرا
سر نمی پیچم ز فرمان تو ای سلطان عشق
بنده فرمان پذیرم هر چه فرمایی مرا
قصه فرهاد و مجنون را فضولی کس نخواند
تا بر آمد نام در عالم به شیدایی مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نی دل و دین ماند نه صبر و شکیبایی مرا
رفته رفته جمع شد اسباب تنهایی مرا
هوش مصنوعی: دل و ایمان من از بین رفته و دیگر تاب و توان ندارم. به تدریج، همه چیزهایی که باعث تنهایی‌ام می‌شود، جمع شده‌اند.
چند بر من رو نهد هر جا که باشد محنتی
دل گرفت از صحبت یاران هر جایی مرا
هوش مصنوعی: بسیاری از جاها دشواری‌ها بر من باریده است و هر کجا که هستم، از همراهی دوستانم دلگیر و ناراحت هستم.
گر نیندازم نظر بر عارضت از صبر نیست
رشک می آید بدیدارت ز بینایی مرا
هوش مصنوعی: اگر به چهره زیبای تو ننگرم، صبر نمی‌تواند کمکم کند، چرا که از دیدن تو حسرت به دلم می‌افتد.
گر بمیرم با کسی هرگز نگویم درد دل
درد پنهانست بی شک به ز رسوایی مرا
هوش مصنوعی: اگر بمیرم، هرگز با کسی از مشکلاتم صحبت نمی‌کنم، چرا که دردهای پنهان بهتر است تا رسوایی.
کرد مستغنی ز فرش خاک و چتر آسمان
در بساط شوق ذوق بی سر و پایی مرا
هوش مصنوعی: او از احساس بی‌نیازی و آزادی، از مادیات و محدودیت‌های دنیا رهایی یافته و در دنیای شوق و ذوق، بی‌توجه به موانع و محدودیت‌های جسمی، سرشار از شادی و سرور است.
سر نمی پیچم ز فرمان تو ای سلطان عشق
بنده فرمان پذیرم هر چه فرمایی مرا
هوش مصنوعی: من از دستور تو سرپیچی نمی‌کنم ای سلطان عشق، من بنده‌ای هستم که هرچه بگویی، اطاعت می‌کنم.
قصه فرهاد و مجنون را فضولی کس نخواند
تا بر آمد نام در عالم به شیدایی مرا
هوش مصنوعی: داستان فرهاد و مجنون هرگز به دست هیچ‌کس فضولی نرسید تا زمانی که نام من در دنیا به شیدایی و عشق معروف شد.