شمارهٔ ۲۹۷
من بسربازی ز شمع مجلست کم نیستم
چیست جرم من که در بزم تو محرم نیستم
گر مقیم روضه کویت شدم منعم مکن
ذره خاکم تصور کن که آدم نیستم
در جهان جز من خریدار جفایت نیست کس
ترک کن رسم جفا انگار من هم نیستم
مدت عمرم نمی دانم که چون بر من گذشت
مست شوقم آگه از احوال عالم نیستم
شهرتی دارد که از عقلست استعداد غم
من چه سان دیوانه ام یارب که بی غم نیستم
از جفایت گه جگر خون می شود گه دل مرا
من حریف این جفاهای دمادم نیستم
چون قلم سرگشته زان گشتم فضولی کز ازل
خالی از سودای آن گیسوی پر خم نیستم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من بسربازی ز شمع مجلست کم نیستم
چیست جرم من که در بزم تو محرم نیستم
هوش مصنوعی: من به دل شمعی که در مجلس تو درخشان است، شبیه هستم و از زیباییهای تو دور نیستم. اما نمیدانم چرا من را از حضور در جمع تو محروم کردهاند.
گر مقیم روضه کویت شدم منعم مکن
ذره خاکم تصور کن که آدم نیستم
هوش مصنوعی: اگر در بهشت تو سکونت کنم، مرا از نعمتها بیبهره نگذار. تصور کن که من هم مانند یک ذره خاک هستم و آدمی نیستم.
در جهان جز من خریدار جفایت نیست کس
ترک کن رسم جفا انگار من هم نیستم
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچکس نیست که مثل من از ظلم و ستم تو ناراحت باشد. اگر تو هم قرار است به من ظلم کنی، بهتر است که به طور کلی فراموش کنی من وجود دارم.
مدت عمرم نمی دانم که چون بر من گذشت
مست شوقم آگه از احوال عالم نیستم
هوش مصنوعی: مدت زمان عمرم را نمیدانم که چگونه سپری شده است. در حالتی از شوق و سرمستی به سر میبرم و از وضعیت جهان اطرافم خبری ندارم.
شهرتی دارد که از عقلست استعداد غم
من چه سان دیوانه ام یارب که بی غم نیستم
هوش مصنوعی: او شهرتی دارد که مربوط به عقل و خرد اوست. اما من که خیلی دیوانه و نابخرد هستم، نمیدانم چطور است که بدون غم و اندوه نمیتوانم زندگی کنم.
از جفایت گه جگر خون می شود گه دل مرا
من حریف این جفاهای دمادم نیستم
هوش مصنوعی: از ظلم تو گاهی قلبم به درد میآید و گاهی جگرم به خون مینشیند. من در برابر این بیرحمیهای پیوسته تو تاب و تحمل ندارم.
چون قلم سرگشته زان گشتم فضولی کز ازل
خالی از سودای آن گیسوی پر خم نیستم
هوش مصنوعی: وقتی قلم به سرگردانی افتاد و از آن زمان به بعد، من هم در آرزوی آن گیسوی تابدار هستم و از ابتدا هیچگاه خالی از این خیال نبودهام.