گنجور

شمارهٔ ۲۸۳

دمی بی‌سوز عشقت جان خود بر تن نمی‌خواهم
چو شمع از سوز دارم زندگی مردن نمی‌خواهم
اگر یار منی از غیر دامن کش که چون یوسف
گلی کز غیر دارد چاک در دامن نمی‌خواهم
نیم یعقوب کز اغیار پرسم یوسف خود را
ز غیرت بلکه بویش هم ز پیراهن نمی‌خواهم
چو یابد عکس او ز آیینه دل می‌برم رشکی
از آنست این که این آیینه را روشن نمی‌خواهم
دلم بردی گرت لطفیست با من زنده مگذارش
چو می‌دانی که در وصل تو او را من نمی‌خواهم
چرا باید که سوزم ز آتش دل خانه هر شب
مقامی بعد ازین جز گوشه گلخن نمی‌خواهم
حریفان تا مزارم را نهند از درد گل بر گل
چو میرم جز در پیر مغان مدفن نمی‌خواهم
بلا از هر طرف رو بر من آرد هرکجا باشم
ز بیم این بلا در کوی او مسکن نمی‌خواهم
نمی‌خواهم کسی با دلبر من دوستی ورزد
فضولی هیچ کس را من به خود دشمن نمی‌خواهم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دمی بی‌سوز عشقت جان خود بر تن نمی‌خواهم
چو شمع از سوز دارم زندگی مردن نمی‌خواهم
هوش مصنوعی: به هیچ عنوان نمی‌خواهم بدون عشق تو زندگی کنم، زیرا مانند شمع که با شعله‌اش می‌سوزد، وجودم به عشق تو وابسته است و از مرگ در زندگی پر از سوز و گداز تو نمی‌ترسم.
اگر یار منی از غیر دامن کش که چون یوسف
گلی کز غیر دارد چاک در دامن نمی‌خواهم
هوش مصنوعی: اگر تو دوست من هستی، از دیگران دوری کن؛ زیرا مانند یوسف که گل است و نمی‌خواهد دامنش پارگی از دیگران داشته باشد، من هم نمی‌خواهم از کسی غیر از تو در زندگی‌ام نشانی داشته باشم.
نیم یعقوب کز اغیار پرسم یوسف خود را
ز غیرت بلکه بویش هم ز پیراهن نمی‌خواهم
هوش مصنوعی: من به دیگران نمی‌گویم از یوسف خود بپرسم، نه به خاطر غیرت، بلکه حتی بوی او را هم نمی‌خواهم.
چو یابد عکس او ز آیینه دل می‌برم رشکی
از آنست این که این آیینه را روشن نمی‌خواهم
هوش مصنوعی: وقتی تصویر او را در دل خود می‌بینم، از آن حسادت می‌کنم. دلیلش این است که نمی‌خواهم این دل همانند یک آینه روشن باشد.
دلم بردی گرت لطفیست با من زنده مگذارش
چو می‌دانی که در وصل تو او را من نمی‌خواهم
هوش مصنوعی: اگر تو با من لطف کنی و دل مرا بربایی، پس به من اجازه نده که ستم بر من روا داری، چون می‌دانی که من هرگز به کسی جز تو فکر نمی‌کنم.
چرا باید که سوزم ز آتش دل خانه هر شب
مقامی بعد ازین جز گوشه گلخن نمی‌خواهم
هوش مصنوعی: هر شب به خاطر عشق دلم می‌سوزد و دیگر نمی‌خواهم جایی جز گوشه‌ای دنج و آرام برای خود داشته باشم.
حریفان تا مزارم را نهند از درد گل بر گل
چو میرم جز در پیر مغان مدفن نمی‌خواهم
هوش مصنوعی: وقتی حریفان بر سر قبرم گل‌های زیبا بگذارند و من از دنیا بروم، جز در زیر خاک مDefinitionsفرو می‌خواهم که در کنار پیر مغان است.
بلا از هر طرف رو بر من آرد هرکجا باشم
ز بیم این بلا در کوی او مسکن نمی‌خواهم
هوش مصنوعی: مشکلات و بلاها از هر سو بر من حمله‌ور می‌شوند و هر جا که باشم، از ترس این بلا، دیگر در این کوه نمی‌خواهم سکونت کنم.
نمی‌خواهم کسی با دلبر من دوستی ورزد
فضولی هیچ کس را من به خود دشمن نمی‌خواهم
هوش مصنوعی: من نمی‌خواهم کسی با معشوقه‌ام ارتباط داشته باشد و به هیچ‌گونه فضولی‌ها و دخالت‌های دیگران در این رابطه علاقه‌ای ندارم.