شمارهٔ ۲۸۱
نوخطان را دوست میدارد دل دیوانهام
من چو مجنون نیستم در عاشقی مردانهام
خضر میگویند بر سرچشمهای برده ست راه
قطره ای گویا چکیده جایی از پیمانهام
عقل را هر لحظه تکلیفیست بر من در جهان
بیتکلف ، با عجب دیوانه ای همخانهام
درد دل با سایه میگویم نمییابم جواب
غالبا او را به خواب انداخته افسانهام
متصل از درد عشق و طعنه عقلم ملول
میرسد هردم جفا از خویش و از بیگانهام
تا کشیده بر گلت از سنبل مشکیننقاب
میخلد صد خار هردم بر جگر از شانهام
به که بردارم فضولی رغبت از ملک جهان
نیستم گنجی که باشد جای در ویرانهام
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نوخطان را دوست میدارد دل دیوانهام
من چو مجنون نیستم در عاشقی مردانهام
هوش مصنوعی: دل دیوانهام عاشق جوانان زیباست، اما من مانند مجنون نیستم که فقط دیوانهوار عاشق باشم. در عشق، مردانه و دلیرانه عمل میکنم.
خضر میگویند بر سرچشمهای برده ست راه
قطره ای گویا چکیده جایی از پیمانهام
هوش مصنوعی: خضر، که در داستانها به عنوان نماد دانش و آگاهی شناخته میشود، به منبعی برده است که از آنجا قطرهای به من میرسد، گویی بخشی از آنچه دارم، از آنجا آمده است.
عقل را هر لحظه تکلیفیست بر من در جهان
بیتکلف ، با عجب دیوانه ای همخانهام
هوش مصنوعی: هر لحظه در این دنیا، عقل من مسئولیتهایی دارد، در حالی که در کنار کسی دیوانه و عجیب زندگی میکنم.
درد دل با سایه میگویم نمییابم جواب
غالبا او را به خواب انداخته افسانهام
هوش مصنوعی: من درددلهایم را با سایهام در میان میگذارم، اما معمولاً جوابی نمیگیرم، چون او بیشتر وقتها در خواب است و در افسانههای من غرق شده.
متصل از درد عشق و طعنه عقلم ملول
میرسد هردم جفا از خویش و از بیگانهام
هوش مصنوعی: به خاطر درد عشق و سخنان تند، ذهنم همواره در حال رنج کشیدن است. از هر دو طرف، هم از خودم و هم از بیگانگان، آزاری را تجربه میکنم.
تا کشیده بر گلت از سنبل مشکیننقاب
میخلد صد خار هردم بر جگر از شانهام
هوش مصنوعی: وقتی که در دامان گلت خندقی از سنبلهای تیره رنگ به وجود میآید، با هر بار خنک شدن، چندین خار از شانهام بر دلام فشار میآورد.
به که بردارم فضولی رغبت از ملک جهان
نیستم گنجی که باشد جای در ویرانهام
هوش مصنوعی: به چه کسی میتوانم بگویم که از دخالت در کارهای دیگران خودداری کند، زیرا من به چیزی در این دنیای مملو از خرابکاری و مشکل علاقهای ندارم و مانند گنجی هستم که در ویرانهای قرار دارد.
حاشیه ها
1403/01/23 10:03
سیدمحمد جهانشاهی
خضر میگویند بر سرچشمهای برده ست راه
1403/01/23 10:03
سیدمحمد جهانشاهی
قطره ای گویا چکیده جایی از پیمانهام
1403/01/23 10:03
سیدمحمد جهانشاهی
بیتکلف ، با عجب دیوانه ای همخانهام