گنجور

شمارهٔ ۲۷۰

درون خانه چشم آن صنم را تا در آوردم
در این خانه را از پاره های دل بر آوردم
سزد گر جان فشانم بر درت کین نقد را بر کف
ز اقلیم عدم بهر نثار این در آوردم
گرفتم کاکلت را بر سرم افتاد سودایت
بدست خویشتن خود را بلایی بر سر آوردم
نمودی رخ ز تاب مهر رویت خشک شد دردم
ز بهر گریه هر آبی که در چشم تر آوردم
مصور یافتم پیش نظر صد فتنه را صورت
بدل هر گه خیال آن بت مه پیکر آوردم
نهال باغ دردم تازه تازه نعل و داغم بین
بهار هجر دیدم برک بنمودم بر آوردم
فضولی زان سبب آید مرا این گریه بر گریه
که یاد از خنده های آن لب جان پرور آوردم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درون خانه چشم آن صنم را تا در آوردم
در این خانه را از پاره های دل بر آوردم
هوش مصنوعی: وقتی چشم آن معشوق را به خانه‌ام دعوت کردم، در این خانه را با تکه‌های دل خود باز کردم.
سزد گر جان فشانم بر درت کین نقد را بر کف
ز اقلیم عدم بهر نثار این در آوردم
هوش مصنوعی: شایسته است که جانم را در راه در خانه‌ات فدای تو کنم، چرا که این ارزش را دارد که برای به دست آوردن این نعمت از عالم عدم فرسنگ‌ها راه و تلاش کرده‌ام.
گرفتم کاکلت را بر سرم افتاد سودایت
بدست خویشتن خود را بلایی بر سر آوردم
هوش مصنوعی: موهایت را در دست گرفتم و افکار و احساسات عاشقانه‌ات به سرم هجوم آورد. با دست خودم برای خودم درد و رنجی ایجاد کردم.
نمودی رخ ز تاب مهر رویت خشک شد دردم
ز بهر گریه هر آبی که در چشم تر آوردم
هوش مصنوعی: چهره‌ات مانند خورشیدی درخشان است و همین باعث شده که درد و رنج من شدت بگیرد. هر بار که اشکی در چشمم آمده، به خاطر تو بوده و حالا حتی آب چشم هم نمی‌تواند تسکینی برای ناراحتی‌هایم باشد.
مصور یافتم پیش نظر صد فتنه را صورت
بدل هر گه خیال آن بت مه پیکر آوردم
هوش مصنوعی: در برابر چشمانم، تصویر صد فتنه را یافتم و هر بار که به یاد آن دختر زیبا می‌افتادم، در ذهنم شکل‌های مختلفی از آن به وجود می‌آمد.
نهال باغ دردم تازه تازه نعل و داغم بین
بهار هجر دیدم برک بنمودم بر آوردم
هوش مصنوعی: درختچه‌ای که در باغ غم من رشد کرده، هنوز جوان و تازه است. من آثار زخم و درد را می‌بینم. در این بهار جدایی، نشان از شکوفایی و باروری خودم را نشان داده‌ام و آن را به نمایش گذاشته‌ام.
فضولی زان سبب آید مرا این گریه بر گریه
که یاد از خنده های آن لب جان پرور آوردم
هوش مصنوعی: این اشک و ناله‌ام از آنجاست که وقتی به خنده‌های آن لب‌های خوش‌نوا فکر می‌کنم، غمگین‌تر می‌شوم و به یاد آن لحظات دل‌انگیز، دلم می‌گیرد.