گنجور

شمارهٔ ۲۶۷

به دل مهر تو کردم نقش و چشم از غیر بر بستم
در آوردم درون خانه شمعی را و در بستم
بلا دیدم که از چشمست بر دل خاک راهت را
بخوناب جگر گل کردم و این رهگذر بستم
شکاف سینه را گر دوختم پیش تو معذورم
مرنج از من که بر دل از حسد راه نظر بستم
ربودی باز خواب از چشم من ای اشک آه از تو
گشادی رخنه کان را بصد خون جگر بستم
بامیدی که مقبول خیال عارضت گردد
ز اشک لاله گون پیرایها بر چشم تر بستم
تو این فرهاد بنشین گوشه چون نقش خود زین بس
که بهر کندن کوه ملامت من کمر بستم
فضولی بسته قید جهان بودم بحمدالله
ازان برداشتم دل بر بتان سیمبر بستم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به دل مهر تو کردم نقش و چشم از غیر بر بستم
در آوردم درون خانه شمعی را و در بستم
هوش مصنوعی: من عشق تو را در دلم ثبت کردم و از دیگران چشم پوشیدم. شمعی را در خانه روشن کردم و در را بستم.
بلا دیدم که از چشمست بر دل خاک راهت را
بخوناب جگر گل کردم و این رهگذر بستم
هوش مصنوعی: بلا و مشکلاتی را تجربه کردم که به خاطر عشق تو بر دل خاک گذاشتم. برای جلب توجه و محبت تو، دل و جانم را آماده کرده و راهی را که باید بروی، با خون دل نشان دادم و این مسیر را به خاطر تو بسته نگه داشتم.
شکاف سینه را گر دوختم پیش تو معذورم
مرنج از من که بر دل از حسد راه نظر بستم
هوش مصنوعی: اگر سینه‌ام را دوختم و نتوانستم برایت بگویم، از من دلخور نباش. من از روی حسادت نتوانستم به دل خودم اجازه بگویم که چقدر به تو فکر می‌کنم.
ربودی باز خواب از چشم من ای اشک آه از تو
گشادی رخنه کان را بصد خون جگر بستم
هوش مصنوعی: ای اشک، خواب را از چشمانم ربوده‌ای و آه تو به اندازه‌ای دردناک است که این غم را با صدها قطره خون جگرم پر کرده‌ام.
بامیدی که مقبول خیال عارضت گردد
ز اشک لاله گون پیرایها بر چشم تر بستم
هوش مصنوعی: با امید اینکه زیبایی چهره‌ات مورد قبول واقع شود، اشک‌های قرمز رنگ مانند لاله را بر چشم‌های نمناکم ریختم و آرایش کردم.
تو این فرهاد بنشین گوشه چون نقش خود زین بس
که بهر کندن کوه ملامت من کمر بستم
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به شخصی به نام فرهاد اشاره می‌کند و او را می‌خواند تا در گوشه‌ای بنشیند. او به این نکته اشاره دارد که به خاطر تلاش‌هایی که برای کندن کوه انجام داده، به هیچ‌کس ملامت نمی‌کند و خود را آماده کرده است تا به هدفش برسد. به نوعی، شاعر از زحماتی که کشیده است، به خوبی آگاه است و بر این باور است که این تلاش‌ها شایسته تقدیرند، نه سرزنش.
فضولی بسته قید جهان بودم بحمدالله
ازان برداشتم دل بر بتان سیمبر بستم
هوش مصنوعی: به لطف خدا، از افکار و مشغله‌های دنیوی رها شدم و به عشق معشوقان زیبا دل سپردم.