شمارهٔ ۲۶۵
جان را به لعل چون شکرت تا سپردهام
دیدست لذتی که من از رشک مردهام
شوق تو رهنمای وجودم شد از عدم
نی من به اختیار خود این ره سپردهام
در غربت وجود که وادی حیرتست
جز درگه تو راه به جایی نبردهام
نقد سرشکم از در انجم زیاده است
شبهای غم همین و همان را شمردهام
بهر قبول نقش خطت نقش غیر را
عمریست از صحیفه خاطر ستردهام
ساقی بیا که باز می نابم آرزوست
تا کی غم زمانه بدارد فسردهام
در پردههای دیده فضولی نماند نم
از بس که بهر گریه دمادم فشردهام
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جان را به لعل چون شکرت تا سپردهام
دیدست لذتی که من از رشک مردهام
هوش مصنوعی: من جانم را مانند شکر به لعل (جوهر قیمتی) سپردهام و از آن لذتهایی را دیدهام که باعث حسادت مردگان شده است.
شوق تو رهنمای وجودم شد از عدم
نی من به اختیار خود این ره سپردهام
هوش مصنوعی: آرزو و محبت تو باعث شد که به زندگی و وجودم معنا پیدا کند. من از هیچ و عدم به این مسیر آمدهام و این راه را به انتخاب خودم ادامه میدهم.
در غربت وجود که وادی حیرتست
جز درگه تو راه به جایی نبردهام
هوش مصنوعی: در دوران تنهایی و سردرگمی، جز به درگاه تو هیچکجا نتوانستهام بروم.
نقد سرشکم از در انجم زیاده است
شبهای غم همین و همان را شمردهام
هوش مصنوعی: سرما و غم زندگی به اندازهای بر من فشار آورده که اشکهایم را میتوانم به حساب شبهای سختی که گذراندهام بگذارم. در واقع، شبهای غم و اندوه من قابل شمارشاند و برآورد غم و درد در زندگیام بسیار بیشتر از اشکهایم است.
بهر قبول نقش خطت نقش غیر را
عمریست از صحیفه خاطر ستردهام
هوش مصنوعی: برای اینکه اثر نوشتهات را بپذیرم، عمری است که هر گونه تصویر دیگر را از ذهنم پاک کردهام.
ساقی بیا که باز می نابم آرزوست
تا کی غم زمانه بدارد فسردهام
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و دوباره به من شراب ناب بده، چون هنوز آرزو دارم. تا کی باید غم و اندوه دنیا مرا غمگین و بیحال نگه دارد؟
در پردههای دیده فضولی نماند نم
از بس که بهر گریه دمادم فشردهام
هوش مصنوعی: نگاه کردن به اطراف دیگر برایم ممکن نیست؛ چون به قدری در حال گریه و اندوه هستم که هر قطره اشک را به سختی نگه داشتهام.