شمارهٔ ۲۶۴
رحم بر زاری من یار ندارد چه کنم
یار پروای من زار ندارد چه کنم
دلم از طعنه اغیار بجان آمد و یار
خبر از طعنه اغیار ندارد چه کنم
دیده عمریست که خونبار شدست از غم او
او غم دیده خونبار ندارد چه کنم
در غم عشق به از صبر ندیدم کاری
دل شیدا سر این کار ندارد چه کنم
چون نماند ز تو پنهان غم ناگفته من
با تو کس قدرت گفتار ندارد چه کنم
نیست بی محنت اغیار وصال رخ یار
باغ عالم گل بی خار ندارد چه کنم
درد دل چند کنم شرح فضولی بر یار
یار فکر من افگار ندارد چه کنم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رحم بر زاری من یار ندارد چه کنم
یار پروای من زار ندارد چه کنم
هوش مصنوعی: من در درد و زاری به سر میبرم، اما کسی نیست که بر من رحم کند. یار من نیز به حال زارم توجهی ندارد و نمیدانم چه باید بکنم.
دلم از طعنه اغیار بجان آمد و یار
خبر از طعنه اغیار ندارد چه کنم
هوش مصنوعی: دلم از زخم زبانهای دیگران پر شده و یارم هیچ خبری از این حرفها ندارد، نمیدانم چه کار باید بکنم.
دیده عمریست که خونبار شدست از غم او
او غم دیده خونبار ندارد چه کنم
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که چشمانم از دلتنگی او پر اشک شدهاند، اما او هیچ نگرانی از این دلتنگیها ندارد. نمیدانم باید چه کاری انجام دهم.
در غم عشق به از صبر ندیدم کاری
دل شیدا سر این کار ندارد چه کنم
هوش مصنوعی: در دل غم عشق، هیچ چیز بهتر از صبر نمیبینم. دل عاشق من نمیداند چه باید بکند.
چون نماند ز تو پنهان غم ناگفته من
با تو کس قدرت گفتار ندارد چه کنم
هوش مصنوعی: وقتی غم و ناراحتیام بر تو پنهان نماند، هیچ کس دیگر توانایی گفتن آن را ندارد و من نمیدانم چه باید بکنم.
نیست بی محنت اغیار وصال رخ یار
باغ عالم گل بی خار ندارد چه کنم
هوش مصنوعی: برای رسیدن به خوشبختی و عشق واقعی، باید از مشکلات و سختیها گذر کرد. عالم مانند باغی است که بدون خار، گلهای آن ارزشی ندارند. بنابراین، چه باید کرد؟
درد دل چند کنم شرح فضولی بر یار
یار فکر من افگار ندارد چه کنم
هوش مصنوعی: چند بار باید از دل خود بگویم و رازم را با او در میان بگذارم؟ یار من که به فکر من نیست، پس چه باید بکنم؟