گنجور

شمارهٔ ۲۵۹

نه از تیری که بر دل می‌زنی چندین فغان دارم
سوی خود می‌کشی ای ناله از رشک کمان دارم
بزن تیری و از ننگ من ایمن شو چو می دانی
نخواهم کرد ترک عاشقی چندانکه جان دارم
ز بهر تیر او از خاک من سازند آماجی
پس از مردن ز یاران موافق چشم آن دارم
خدنگ اوست گر آورده چشم تر ز هر خاکی
صف مژگان که من بر گرد چشم خون فشان دارم
طبیبم می کشد تیر از جگر اما نمی داند
که من چون مغز صد تیر نهان بر استخوان دارم
فکندی دور چون تیرم ز خود زین بس محالست این
که یابی گر بجویی چون نه نام و نه نشان دارم
غم لعلش که در دل می‌نهفتم فاش خواهد شد
فضولی جان من آمد به لب تا کی نهان دارم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه از تیری که بر دل می‌زنی چندین فغان دارم
سوی خود می‌کشی ای ناله از رشک کمان دارم
هوش مصنوعی: من از تیری که به قلبم می‌زنی، به شدت ناله می‌کنم و به سوی تو کشیده می‌شوم؛ ای ناله‌ای که از حسادت کمان می‌آید، من از تو می‌خواهم.
بزن تیری و از ننگ من ایمن شو چو می دانی
نخواهم کرد ترک عاشقی چندانکه جان دارم
هوش مصنوعی: با کنار گذاشتن ننگ و شرم من، پرتاب کن تیر و از آن رها شو، چرا که می‌دانی من هرگز عشق را ترک نخواهم کرد، تا زمانی که زنده‌ام.
ز بهر تیر او از خاک من سازند آماجی
پس از مردن ز یاران موافق چشم آن دارم
هوش مصنوعی: برای هدف تیر او، پس از مرگم از خاک من تیری بسازند و من امیدوارم که پس از مرگ، یاران خوبم به یادم باشند.
خدنگ اوست گر آورده چشم تر ز هر خاکی
صف مژگان که من بر گرد چشم خون فشان دارم
هوش مصنوعی: چشم گریان او مانند تیر است، که از هر خاکی با صف مژگانش به من می‌رسد. من هم دور چشمانم، خون اشک می‌ریزم.
طبیبم می کشد تیر از جگر اما نمی داند
که من چون مغز صد تیر نهان بر استخوان دارم
هوش مصنوعی: پزشک تلاش می‌کند تا دردهایم را درمان کند، اما نمی‌داند که من درونی پر از زخم و درد دارم که به ظاهر دیده نمی‌شود.
فکندی دور چون تیرم ز خود زین بس محالست این
که یابی گر بجویی چون نه نام و نه نشان دارم
هوش مصنوعی: تو مرا مانند تیر به دور فرستادی و این بسیار دشوار است که بتوانی مرا پیدا کنی، زیرا نه نامی از من باقی مانده و نه نشانی.
غم لعلش که در دل می‌نهفتم فاش خواهد شد
فضولی جان من آمد به لب تا کی نهان دارم
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که به خاطر زیبایی او در دل پنهان کرده‌ام، روزی آشکار خواهد شد. جان من به لب رسیده و نمی‌دانم تا کی می‌توانم این احساس را مخفی نگه‌دارم.