شمارهٔ ۲۵۸
نه مژگانست کز خونابه دل لالهگون کردم
ازان گل خار خاری داشتم از دل برون کردم
ز ذکر حلقه گیسوی خوبان لب فرو بستم
هوا را ترک دادم قطع زنجیر جنون کردم
ز چاک سینه آب دیده را ره بر جگر دادم
نشاندم آتش دل چاره سوز درون کردم
بیاد لعل خوبان بود پر خون کاسه چشمم
نهادم روی در راه ورع وانرو نگون کردم
دل صد پاره ام را بود طغیانی بحمدالله
ز بس کش ریختم خون پاره آنرا زبون کردم
بآب دیده نقش درد دل از لوح جان شستم
بنای محنت و غم را خراب از سیل خون کردم
بترک عشق میلی داشتم در دل ولی اندک
ز بسیاری طعن آن میل اندک را فزون کردم
سپردن دل بچین گیسوی خوبان خوش صورت
خطایی بوده است ادراک این معنی کنون کردم
فضولی بس که بی هوشم ز جام شوق آزادی
نمی دانم که تدبیری بلای عشق چون کردم
شمارهٔ ۲۵۷: بسی تاب از غم آن گیسوان پرشکن دیدمشمارهٔ ۲۵۹: نه از تیری که بر دل میزنی چندین فغان دارم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه مژگانست کز خونابه دل لالهگون کردم
ازان گل خار خاری داشتم از دل برون کردم
هوش مصنوعی: نه چشمانم مانند مژگان است که از اشک دل رنگ لاله گرفتهاند، بلکه از آن گل که خاری داشتم، خار را از دل خود بیرون کردم.
ز ذکر حلقه گیسوی خوبان لب فرو بستم
هوا را ترک دادم قطع زنجیر جنون کردم
هوش مصنوعی: از یادآوری زیبایی و جذابیت موهای معشوق خودداری کردم، دلم را از وسوسهها رها کردم و زنجیرهای دیوانگی را قطع نمودم.
ز چاک سینه آب دیده را ره بر جگر دادم
نشاندم آتش دل چاره سوز درون کردم
هوش مصنوعی: از درد دل، اشکهای من به سینهام راه پیدا کرد. دل شکستهام را با آتش عشق خود سوزاندم و درونم را در آتش بیتابی پر کردم.
بیاد لعل خوبان بود پر خون کاسه چشمم
نهادم روی در راه ورع وانرو نگون کردم
هوش مصنوعی: در یاد لعل زیبایانی، اشک چشمم مانند کاسهای پر از خون شده است. چهرهام را در مسیر پرهیز نگه داشتم و به خاطر این عشق نابود شدم.
دل صد پاره ام را بود طغیانی بحمدالله
ز بس کش ریختم خون پاره آنرا زبون کردم
هوش مصنوعی: دل صد تکهام به خاطر سختیها و دردهایی که تجربه کردهام، به شدت در حال ناامیدی و طغیان است و خوشحالم که از شدت این ناراحتیها، خون جگرم ریخته شده و با این حال، از خودم احساس ضعف میکنم.
بآب دیده نقش درد دل از لوح جان شستم
بنای محنت و غم را خراب از سیل خون کردم
هوش مصنوعی: با اشکهایم، درد دل را از ذهنم شستم و بنای رنج و غم را با سیل خونم ویران کردم.
بترک عشق میلی داشتم در دل ولی اندک
ز بسیاری طعن آن میل اندک را فزون کردم
هوش مصنوعی: در دل من علاقه شدیدی به عشق وجود داشت، اما به دلیل اینکه دیگران به آن علاقه تمسخر کردند، تصمیم گرفتم که آن علاقه را بیشتر و قویتر نشان دهم.
سپردن دل بچین گیسوی خوبان خوش صورت
خطایی بوده است ادراک این معنی کنون کردم
هوش مصنوعی: سپردن دل به زیباییهای ظاهری و موهای دلربای معشوقان، اشتباهی بوده است و حالا توانستهام این حقیقت را درک کنم.
فضولی بس که بی هوشم ز جام شوق آزادی
نمی دانم که تدبیری بلای عشق چون کردم
هوش مصنوعی: بسیار بیهوش و بیخبر از واقعیتها هستم و از عشق و آزادی آگاهی ندارم. نمیدانم چگونه با این بلای عشق مواجه شوم یا چه تدبیری برایش بیندیشم.