گنجور

شمارهٔ ۲۵۶

نفسی نیست تمنای تو بیرون ز سرم
تو ز من بی خبری کی ز تو من بی خبرم
گرچه دوری ز نظر نیست ز هجرم گله
هر کجا می نگرم باز تویی در نظرم
فلک از آتش رخسار تو دورم افکند
چون نسوزد غم این هجر بسان شررم
اثر درد توام هست ز من تا اثریست
مرد این درد نیم کاش نماندی اثرم
غرضم بود فنا در ره عشقت صد شکر
که بسر منزل مقصود رساند این سفرم
غم دل خوردم و از سینه برونش کردم
چه توان کرد خطر داشت ز سوز جگرم
فارغ از من مگذر بر سر من نه قدمی
که براه تو من از خاک ره افتاده ترم
در خیالم همه آنست که میرم بوفات
بجفایم بکش ار هست خیال دگرم
آتش هجر فضولی جگرم را می سوخت
که برو آب نمی ریخت دمی چشم ترم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نفسی نیست تمنای تو بیرون ز سرم
تو ز من بی خبری کی ز تو من بی خبرم
هوش مصنوعی: در دل من هیچ آرزویی جز تو وجود ندارد. تو از حال من بی‌خبری، اما من هیچگاه از تو غافل نیستم.
گرچه دوری ز نظر نیست ز هجرم گله
هر کجا می نگرم باز تویی در نظرم
هوش مصنوعی: هر چند از دوری تو نمی‌توانم تو را ببینم و از دوری‌ام گلایه‌ای دارم، اما هر جا که نگاه می‌کنم، تو را در ذهنم می‌بینم.
فلک از آتش رخسار تو دورم افکند
چون نسوزد غم این هجر بسان شررم
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر آتشین بودن چهره‌ات مرا دور کرده است، اما غم جدایی‌ام به اندازه‌ای سوزان است که تا وقتی که این درد وجود دارد، هیچ چیز نمی‌تواند مرا آرام کند.
اثر درد توام هست ز من تا اثریست
مرد این درد نیم کاش نماندی اثرم
هوش مصنوعی: اثر درد تو بر من باقی مانده و نشان‌دهنده این است که این درد، مرا نابود کرده است. ای کاش تو هرگز این آثار را بر من باقی نمی‌گذاشتی.
غرضم بود فنا در ره عشقت صد شکر
که بسر منزل مقصود رساند این سفرم
هوش مصنوعی: من هدفم این بود که در عشق تو نابود شوم و باید از این مسأله شکرگزار باشم که این سفر مرا به مقصد نهایی‌ام رساند.
غم دل خوردم و از سینه برونش کردم
چه توان کرد خطر داشت ز سوز جگرم
هوش مصنوعی: غم دل را در خود نگه داشتم و نهایتاً آن را با ناراحتی از سینه‌ام خارج کردم، اما نمی‌توانم مانع خطر و صدمه‌ای که از سوزش دلم به وجود می‌آید، شوم.
فارغ از من مگذر بر سر من نه قدمی
که براه تو من از خاک ره افتاده ترم
هوش مصنوعی: مرا فراموش نکن و بر من بی‌توجهی نکن. قدمی از تو بر زمین بگذار، چرا که من از خاک و ضعف خود حتی به تو نزدیک‌تر هستم.
در خیالم همه آنست که میرم بوفات
بجفایم بکش ار هست خیال دگرم
هوش مصنوعی: در فکر و خیال من همه چیز آن است که به سراغ مرگ بروم. اگر در دلم آرزو یا خواسته‌ای دیگر وجود دارد، آن را فراموش کن و بگذار قید آن را بزنم.
آتش هجر فضولی جگرم را می سوخت
که برو آب نمی ریخت دمی چشم ترم
هوش مصنوعی: آتش دوری و جدایی فضولی به شدت قلبم را میسوزاند، اما او هیچ تلاشی برای آرام کردن حال من نمی‌کرد و حتی لحظه‌ای هم برایم اشکی نریخت.