گنجور

شمارهٔ ۲۳۲

به خود نگذاشتم دامان آن چابک‌سوار از کف
مرا بربود جولانش عنان اختیار از کف
چو غنچه تنگدل منشین ز نرگس نیستی کمتر
به دور گل منه جام شراب خوشگوار از کف
نمی‌آید ز لیلی این که آید جانب مجنون
مگر بی‌اختیارش ناقه برباید مهار از کف
به دستم دامن یارست ساقی باده کمتر ده
مکن کاری که در مستی دهم دامان یار از کف
بریزد خاک تا رگ‌های دستم نگسلد از هم
نخواهم داد زنجیر سر زلف نگار از کف
میاور دست هستی ز آستین نیستی بیرون
مبادا نقش عیشت را رباید روزگار از کف
نمی‌بینم فضولی را قرار و صبر بی‌زلفش
شدست او را برون سررشتهٔ صبر و قرار از کف

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به خود نگذاشتم دامان آن چابک‌سوار از کف
مرا بربود جولانش عنان اختیار از کف
هوش مصنوعی: من اجازه ندادم تا آن سوار چابک دامانم را از دستم برباید، زیرا در حرکاتش کنترل را از دست دادم.
چو غنچه تنگدل منشین ز نرگس نیستی کمتر
به دور گل منه جام شراب خوشگوار از کف
هوش مصنوعی: اینگونه نباش که مانند غنچه‌ای دل‌شکسته در گوشه بنشینی، زیرا زیبایی و جذابیت مانند نرگس، در کمبود وجود ندارد. از دور گل، جام شراب خوشگوار را از دست نگذار.
نمی‌آید ز لیلی این که آید جانب مجنون
مگر بی‌اختیارش ناقه برباید مهار از کف
هوش مصنوعی: لیلی هرگز بدون اجازه و کنترل نمی‌تواند به سوی مجنون بیاید، مگر اینکه شترش به طور ناخواسته، افسار را از دستش بگیرد.
به دستم دامن یارست ساقی باده کمتر ده
مکن کاری که در مستی دهم دامان یار از کف
هوش مصنوعی: یارم را در آغوش دارم، ای ساقی! باده کم‌تر بده. کاری نکن که در حال مستی، دامن یار را از دستم بیندازم.
بریزد خاک تا رگ‌های دستم نگسلد از هم
نخواهم داد زنجیر سر زلف نگار از کف
هوش مصنوعی: بگذار خاک به زمین بریزد تا رگ‌های دستم از هم جدا نشود؛ من هرگز زنجیر موهای زیبای او را از دست نخواهم داد.
میاور دست هستی ز آستین نیستی بیرون
مبادا نقش عیشت را رباید روزگار از کف
هوش مصنوعی: از آستین ناچیز و بی‌ارزش خود، چیزی برای زندگی و خوشی به دست نیاور. نکند که روزگار آنچه را که برای خوشی و زندگی‌ات فراهم کرده، از دستت برباید.
نمی‌بینم فضولی را قرار و صبر بی‌زلفش
شدست او را برون سررشتهٔ صبر و قرار از کف
هوش مصنوعی: من دیگر فضولی را نمی‌بینم که قرار و آرامش داشته باشد. با موهایش او را زیادی در فشار قرار داده و رشته‌های صبر و آرامش از دستش خارج شده است.