گنجور

شمارهٔ ۲۳

از زبانت می رسد هر لحظه آزاری مرا
می خلد هر دم بدل زان برگ گل خاری مرا
می تواند کرد پنهان از رقیبم ضعف تن
گر نسازد فاش هر دم ناله زاری مرا
زار مردم در غم تنهایی و ممکن نشد
این که بیند زاریم یاری کند یاری مرا
در حریم الفتم آزادگان را راه نیست
من گرفتارم نباید جز گرفتاری مرا
سوختی ای شمع تا در بزم او ره یافتی
بنده طور توام آموختی کاری مرا
هر کجا افتاده ام افکنده فرشی زیر من
نیست در روی زمین جز سایه غمخواری مرا
چرخ را با من فضولی هست مهری زین سبب
می کند هر دم اسیر ماه رخساری مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از زبانت می رسد هر لحظه آزاری مرا
می خلد هر دم بدل زان برگ گل خاری مرا
هوش مصنوعی: هر لحظه از صحبت‌هایت درد و رنجی به من می‌رسد، مثل اینکه هر دم از آن گل، خارهایی به من می‌زند.
می تواند کرد پنهان از رقیبم ضعف تن
گر نسازد فاش هر دم ناله زاری مرا
هوش مصنوعی: می‌توانم ضعف جسمانی‌ام را از رقیب پنهان کنم، به شرطی که هر بار ناله و فریاد من آشکار نشود.
زار مردم در غم تنهایی و ممکن نشد
این که بیند زاریم یاری کند یاری مرا
هوش مصنوعی: مردم به خاطر تنهایی خودشان بسیار ناراحت و غمگین هستند، اما نتوانسته‌اند کسی را پیدا کنند که در این غم به آنها کمک کند و مرا یاری کند.
در حریم الفتم آزادگان را راه نیست
من گرفتارم نباید جز گرفتاری مرا
هوش مصنوعی: در محیط دوستی و عشق، جایی برای آزادگان نیست. من در بند هستم و نباید به جز درد و رنجی که در آن هستم، به چیزی دیگر فکر کنم.
سوختی ای شمع تا در بزم او ره یافتی
بنده طور توام آموختی کاری مرا
هوش مصنوعی: ای شمع، تو در حضور محبوب می‌سوزی و به خاطر او روشنایی می‌بخشی. من هم از تو یاد گرفتم که چگونه در این بزم و جمع، درخشان و پرتکاپو باشم.
هر کجا افتاده ام افکنده فرشی زیر من
نیست در روی زمین جز سایه غمخواری مرا
هوش مصنوعی: هرجا که به زمین افتاده‌ام، گویی فرشی برایم نیفتاده است. بر روی این زمین فقط سایه‌ای از غصه و دلتنگی‌ام وجود دارد.
چرخ را با من فضولی هست مهری زین سبب
می کند هر دم اسیر ماه رخساری مرا
هوش مصنوعی: چرخ زمان به من توجه دارد و به همین دلیل هر لحظه من را به چهره زیبای محبوبم گرفتار می‌کند.