گنجور

شمارهٔ ۲۲۹

سر می کند همیشه فدا بهر یار شمع
دارد درین روش قدم استوار شمع
سودای کاکل صنمی هست در سرش
کز دود دل شدست سیه روزگار شمع
گر نیست آتشی ز هوای تو در سرش
چون من چراست با مژه اشکبار شمع
دارد ز شمع روی تو در سینه آتشی
بی وجه نیست این که ندارد قرار شمع
سرگرم آفتاب و شانست زین سبب
دارد همیشه گریه بی اختیار شمع
بی آفتاب روی تو روشن نمی شود
روزم اگر چو چرخ فروزم هزار شمع
بی برق آه نیست فضولی بروز غم
او را همین بس است به شب‌های تار شمع

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر می کند همیشه فدا بهر یار شمع
دارد درین روش قدم استوار شمع
هوش مصنوعی: شمع همیشه برای محبوبش فدای او می‌شود و در این مسیر با استحکام و ثبات قدم برمی‌دارد.
سودای کاکل صنمی هست در سرش
کز دود دل شدست سیه روزگار شمع
هوش مصنوعی: دل به عشق مویی از یار بسته شده و این عشق باعث شده که حال و روزش تلخ و سیاه شود، مثل شمعی که از دود دل خاموش شده است.
گر نیست آتشی ز هوای تو در سرش
چون من چراست با مژه اشکبار شمع
هوش مصنوعی: اگر در دل او حرارتی از عشق تو وجود ندارد، پس چرا شمع با چشم‌های اشکبارش این‌گونه می‌سوزد؟
دارد ز شمع روی تو در سینه آتشی
بی وجه نیست این که ندارد قرار شمع
هوش مصنوعی: آتش دل من به خاطر زیبایی تو روشن است و این بی‌قراری شمعی را به یاد می‌آورد که نمی‌تواند آرام بگیرد.
سرگرم آفتاب و شانست زین سبب
دارد همیشه گریه بی اختیار شمع
هوش مصنوعی: شمع به خاطر نور آفتاب و وجودش همیشه در حال ذوب شدن و گریه کردن است، و این وضعیت طبیعی اوست.
بی آفتاب روی تو روشن نمی شود
روزم اگر چو چرخ فروزم هزار شمع
هوش مصنوعی: اگر تو در کنارم نباشی، روزهای من روشن نمی‌شود؛ حتی اگر هزار شمع به روشنایی چرخانده شود.
بی برق آه نیست فضولی بروز غم
او را همین بس است به شب‌های تار شمع
هوش مصنوعی: در غیاب نور و روشنایی، انسان نمی‌تواند به راحتی غم و اندوه خود را نشان دهد. او تنها با داشتن یک شمع در شب‌های تار می‌تواند از احساسات و ناراحتی‌هایش پرده برداری کند.