گنجور

شمارهٔ ۲۲۳

نیست غیر از حیرتم کاری جدا از یار خویش
وه چه خواهم کرد دارم حیرتی در کار خویش
کلبه احزان ما باریک شد از دود آه
آه اگر روشن نسازی از مه رخسار خویش
حال بیماران درد عشق را گاهی بپرس
لطف فرما شربتی از لعل شکربار خویش
ای که دارد حقه لعلت دوای درد دل
کم مفرما التفات از عاشق بیمار خویش
می رود دلدار و از من می برد دل چون کنم
چون توانم زیستن دور از دل و دلدار خویش
بر سر کویت فضولی گر نیایت دور نیست
شرم دارد از سگت با ناله‌های زار خویش

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست غیر از حیرتم کاری جدا از یار خویش
وه چه خواهم کرد دارم حیرتی در کار خویش
هوش مصنوعی: هیچ کاری غیر از حیرت خودم ندارم که از یار جدا باشد، چه می‌توانم بکنم وقتی در کار خودم حیرانی دارم.
کلبه احزان ما باریک شد از دود آه
آه اگر روشن نسازی از مه رخسار خویش
هوش مصنوعی: کلبه‌ای که پُر از غم و اندوه ماست، به خاطر دودی که از ناله‌هایمان بلند می‌شود، تنگ و کوچک شده است. ای کاش تو، با روشن کردن چهره‌ات، این وضعیت را تغییر دهی.
حال بیماران درد عشق را گاهی بپرس
لطف فرما شربتی از لعل شکربار خویش
هوش مصنوعی: گاهی حال بیمارانی را که در عشق رنج می‌برند بپرس و لطف کن که از شراب شیرین و قرمز خود بنوشانیشان.
ای که دارد حقه لعلت دوای درد دل
کم مفرما التفات از عاشق بیمار خویش
هوش مصنوعی: ای کسی که لعل‌های تو درمان درد دل‌هاست، لطفا بی‌اعتنا نباش به عاشق دردمند خود.
می رود دلدار و از من می برد دل چون کنم
چون توانم زیستن دور از دل و دلدار خویش
هوش مصنوعی: دلبرم می‌رود و دل مرا با خود می‌برد. چگونه باید زندگی کنم وقتی دور از عشق و محبوبم هستم؟
بر سر کویت فضولی گر نیایت دور نیست
شرم دارد از سگت با ناله‌های زار خویش
هوش مصنوعی: اگر بر سر کوی تو فضولی نیاید، دور از دسترس نیست که سگت از ناله‌های زار خودش شرم دارد.