شمارهٔ ۲۱۹
چه دعوی میکنی ای غنچه با لعل گهربارش
چه می گویی اگر خواهند از تو لطف گفتارش
مکن تصویر آن قامت مصور می شوی رسوا
چه می آید ز دستت از تو گر خواهند رفتارش
ز رشک او کدورتهاست ای آیینه در طبعت
دل خود صاف کن تا بهره یابی ز دیدارش
چه قدرست این که از هر جا قدم برداشته آن مه
فتاده آفتاب و بر زمین مالیده رخسارش
چو طبع نازکش آزار من خواهد منال ای دل
مکن کاری که آزاری رسد از منع آزارش
نجات دل ز دام غم خط او می دهد زانرو
خط آزادیش خوانند دلهای گرفتارش
نهفتم پیش یار از طعنه اغیار درد دل
عجب درد دلی دارم که ممکن نیست اظهارش
ز بهبود فضولی گر کنم قطع نظر شاید
که میبینم نخواهد برد جان از چشم بیمارش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چه دعوی میکنی ای غنچه با لعل گهربارش
چه می گویی اگر خواهند از تو لطف گفتارش
هوش مصنوعی: ای غنچه، چه ادعایی داری با لبهای خوشرنگت، چه میگویی اگر بخواهند از تو به نیکی یاد کنند؟
مکن تصویر آن قامت مصور می شوی رسوا
چه می آید ز دستت از تو گر خواهند رفتارش
هوش مصنوعی: تصویر آن تن زیبا را نکش، چون با این کار خود را در معرض رسوایی قرار میدهی. اگر بخواهند به تو توجه کنند، چه کار از دست تو برمیآید؟
ز رشک او کدورتهاست ای آیینه در طبعت
دل خود صاف کن تا بهره یابی ز دیدارش
هوش مصنوعی: از حسادت او، دلها تیره و ناخوش است، ای آینه! دل خود را صاف کن تا بتوانی از دیدن او لذت ببری.
چه قدرست این که از هر جا قدم برداشته آن مه
فتاده آفتاب و بر زمین مالیده رخسارش
هوش مصنوعی: چقدر زیباست این که از هر جا قدم برمیدارد، آن مه آفتاب بر روی زمین میافتد و چهرهاش را بر خاک میمالد.
چو طبع نازکش آزار من خواهد منال ای دل
مکن کاری که آزاری رسد از منع آزارش
هوش مصنوعی: اگر طبیعت لطیف و دوستداشتنی من ناراحت شود، ای دل، افسوس نخور. کاری نکن که با جلوگیری از آزار او، خودت را در درد و رنج بیندازی.
نجات دل ز دام غم خط او می دهد زانرو
خط آزادیش خوانند دلهای گرفتارش
هوش مصنوعی: دل را از دام غم رها میکند، و به همین خاطر خطش را «آزادی» مینامند، زیرا دلهای درگیر با غم را تسکین میدهد.
نهفتم پیش یار از طعنه اغیار درد دل
عجب درد دلی دارم که ممکن نیست اظهارش
هوش مصنوعی: من به خاطر کنایهها و طعنههای دیگران، در کنار یارم رازهایم را پنهان کردهام. اما درد عجیبی دارم که نمیتوانم آن را بیان کنم.
ز بهبود فضولی گر کنم قطع نظر شاید
که میبینم نخواهد برد جان از چشم بیمارش
هوش مصنوعی: اگر از دخالت در کار بهبود او دست بکشم، شاید ببینم که جانش از چشمان دوستش دور نخواهد شد.