شمارهٔ ۲۰۴
می دهد زاهد به ما هر لحظه آزار دگر
گرچه ما کار دگر داریم او کار دگر
کس نمی یابم باو اظهار درد دل کنم
نیست در دام بلا چون من گرفتار دگر
در جهان ای بیبدل این فتنهها تنها ز تست
آه اگر پیدا شود مثل تو خونخوار دگر
مرهم زخم دلم موقوف کردی بر اجل
کردی این ویرانه را محتاج معمار دگر
این نمازم بس بود کز سجده آن ابروان
سر چو بردارم بسجده سر نهم بار دگر
با که گویم حال بیداری شبها چون کنم
هم مگر با آن که جز او نیست بیدار دگر
در ره یاری که دارم به که ترک سر کنم
چند گیرم چون فضولی هر زمان یار دگر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
می دهد زاهد به ما هر لحظه آزار دگر
گرچه ما کار دگر داریم او کار دگر
هوش مصنوعی: زاهد هر لحظه به ما آزار میرساند، اما ما مشغول کارهای دیگر هستیم و او هم در پی کار خود است.
کس نمی یابم باو اظهار درد دل کنم
نیست در دام بلا چون من گرفتار دگر
هوش مصنوعی: هیچ کسی را نمییابم که بتوانم با او از دردهایم حرف بزنم، چون همچون من در این دام بلا گرفتار نیست.
در جهان ای بیبدل این فتنهها تنها ز تست
آه اگر پیدا شود مثل تو خونخوار دگر
هوش مصنوعی: در این دنیا، هیچکس مانند تو نیست که این همه فتنه و مشکل به وجود آورد. اگر کسی مانند تو ظاهر شود، مانند تو بیرحم و خطرناک خواهد بود.
مرهم زخم دلم موقوف کردی بر اجل
کردی این ویرانه را محتاج معمار دگر
هوش مصنوعی: زخم دل من را به تأخیر انداختی و به نوعی این خراب شده را نیازمند سازندهای دیگر کردی.
این نمازم بس بود کز سجده آن ابروان
سر چو بردارم بسجده سر نهم بار دگر
هوش مصنوعی: نماز من به اندازه کافی است که وقتی سرم را از سجده ابروهایتان برمیدارم، بار دیگر سر را به سجده میگذارم.
با که گویم حال بیداری شبها چون کنم
هم مگر با آن که جز او نیست بیدار دگر
هوش مصنوعی: کسی را پیدا نمیکنم که بتوانم حال بیداریهای شبانهام را برایش بگویم، جز او که در این بیداریها تنهاست و کسی دیگر نیست.
در ره یاری که دارم به که ترک سر کنم
چند گیرم چون فضولی هر زمان یار دگر
هوش مصنوعی: من در مسیر عشق و دوستانی که دارم، بهتر است همه چیز را رها کنم. چه دلیلی دارد که هر بار به سراغ یاری جدید بروم، مانند فضولی که همیشه در جستجوی محبت جدیدی است؟