شمارهٔ ۱۸۵
گفتمش دل ز غمت زار و حزین میباید
گفت آری سخن اینست چنین میباید
گفتمش چشم تو در گوشه ابرو چه خوشست
گفت پاکیزهنظر گوشهنشین میباید
گفتمش بهر چه از من بربودی دل و دین
گفت شیدای بتان بی دل و دین میباید
گفتم افتاده خود را به چه سان میخواهی
گفت رسوا شده روی زمین میباید
گفتمش نور خدا در مه رویت پیداست
گفت پیداست ولی چشم یقین میباید
گفتم از چین سر زلف خودم تاری بخش
گفت این دلشده را نافه چین میباید
گفتمش هست فضولی ز غلامان درت
گفت کو شاهد او داغ جبین میباید
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گفتمش دل ز غمت زار و حزین میباید
گفت آری سخن اینست چنین میباید
هوش مصنوعی: به او گفتم که دل به خاطر غم تو مینالد و غمگین است. باید اعتراف کند که حقیقت همین است و او هم باید این را بپذیرد.
گفتمش چشم تو در گوشه ابرو چه خوشست
گفت پاکیزهنظر گوشهنشین میباید
هوش مصنوعی: به او گفتم که چشمات در گوشه ابرو چقدر زیباست. او پاسخ داد که برای دیدن این زیبایی، باید شخصی با نگاه پاک و منزه باشد که در کنارش بنشیند.
گفتمش بهر چه از من بربودی دل و دین
گفت شیدای بتان بی دل و دین میباید
هوش مصنوعی: از او پرسیدم چرا دل و ایمانم را از من گرفتی، او پاسخ داد که عاشق بیتاب و بیدل و دین بتها باید بود.
گفتم افتاده خود را به چه سان میخواهی
گفت رسوا شده روی زمین میباید
هوش مصنوعی: گفتم چگونه خودت را به زمین انداختهای و او در پاسخ گفت: باید برملا شوم و در برابر همه نمایان شوم.
گفتمش نور خدا در مه رویت پیداست
گفت پیداست ولی چشم یقین میباید
هوش مصنوعی: به او گفتم که نور خدا در زیبایی چهرهات نمایان است. او پاسخ داد که این نور پیداست، اما برای درک واقعیاش باید با چشم یقین به آن نگاه کرد.
گفتم از چین سر زلف خودم تاری بخش
گفت این دلشده را نافه چین میباید
هوش مصنوعی: گفتم از پیچ و تاب موی خودم، کمکی به من کن. او گفت: برای دل شیدایت، باید موهایی از چین و زلف خودت داشته باشی.
گفتمش هست فضولی ز غلامان درت
گفت کو شاهد او داغ جبین میباید
هوش مصنوعی: به او گفتم که در میان خدمتگذاران تو، کسی فضولی میکند. او پاسخ داد که برای شاهدی بر این فضولی، باید نشانهای روی پیشانی او باشد.