شمارهٔ ۱۷۶
آمد صبا وزان گل نورس خبر نداد
تسکین آتش دل و سوز جگر نداد
بنمود رخ ولی نظری سوی من نکرد
فریاد ازان نهال که گل کرد و بر نداد
می خواستم بگریه کنم با تو شرح راز
حیرت بگریه رخصت این چشم تر نداد
امشب بدیده خواست کشد رخت خویش خواب
سیل سرشک دیده باو رهگذر نداد
خوش آنکه داد جان بتو در اول نظر
با نالهای زار ترا درد سر نداد
امید داشتم که ز وصل تو بر خورم
نخل امید غیر ندامت ثمر نداد
از من مجو قرار فضولی بهیچ باب
چون بخت بد رهم سوی آن خاک در نداد
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آمد صبا وزان گل نورس خبر نداد
تسکین آتش دل و سوز جگر نداد
هوش مصنوعی: نسیم لطیف به گل تازهای سر زد، اما هیچ خبری از آرامش دل و التیام درد و رنج نیاورد.
بنمود رخ ولی نظری سوی من نکرد
فریاد ازان نهال که گل کرد و بر نداد
هوش مصنوعی: زیبایی او آشکار شد، اما حتی نگاهی به من نینداخت. وای بر آن درخت که شکوفه داد اما میوهای نداد.
می خواستم بگریه کنم با تو شرح راز
حیرت بگریه رخصت این چشم تر نداد
هوش مصنوعی: میخواستم با تو، در مورد احساسات و شگفتیهایم صحبت کنم و گریه کنم، اما چشمهایم به من اجازه ندادند که اشک بریزم.
امشب بدیده خواست کشد رخت خویش خواب
سیل سرشک دیده باو رهگذر نداد
هوش مصنوعی: امشب میخواهد با چشمانش خواب را از سر بگذراند و از دیدن سیل اشکهایش به او، که مثل یک رهگذر است، بیخبر بماند.
خوش آنکه داد جان بتو در اول نظر
با نالهای زار ترا درد سر نداد
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در نگاه اول جانش را به تو تقدیم کرد و با نالههای اندوهناک خود، تو را رنجور نکرد.
امید داشتم که ز وصل تو بر خورم
نخل امید غیر ندامت ثمر نداد
هوش مصنوعی: امید داشتم که به خاطر وصال تو، میوههای امیدم فراهم شود، اما چنین نشد و تنها حسرت و ندامت برایم باقی ماند.
از من مجو قرار فضولی بهیچ باب
چون بخت بد رهم سوی آن خاک در نداد
هوش مصنوعی: از من انتظار نداشته باش که بیجهت و بیدلیل آرامش و قرار را جستجو کنم، چون مانند تقدیری که نیکو نیست، هیچ فرصتی برای رسیدن به آن مقصد ندارم.