گنجور

شمارهٔ ۱۶۸

در آینه چو عکسم بر صورتم نظر کرد
بر دیده تر من او نیز دیده تر کرد
آیینه نیست چون من در رسم عشقبازی
گر دور شد ز یاری او را ز دل بدر کرد
از رشک یا بمیرم سر بر نداشت از خاک
هر گه که سایه با من در کوی او گذر کرد
چون سایه بر ندارم از خاک کوی او سر
شاید که زان سر کو خاکی توان بسر کرد
امشب بحال زارم می کرد شمع گریه
گویا که در دل او سوز دلم اثر کرد
آیینه را ز غیرت دیدن نمی توانم
خود را چو بر خدنگ مژگان او سپر کرد
از صبر بر نیاید چون کار ما فضولی
در کار خویش باید اندیشه دگر کرد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در آینه چو عکسم بر صورتم نظر کرد
بر دیده تر من او نیز دیده تر کرد
هوش مصنوعی: وقتی تصویر من در آینه به صورتم نگاه کرد، او نیز به چشمان تر من نگاه کرد.
آیینه نیست چون من در رسم عشقبازی
گر دور شد ز یاری او را ز دل بدر کرد
هوش مصنوعی: هیچ آینه‌ای در عشق بازی چون من نیست، زیرا اگر یار از من دور شود، او را از دل بیرون نمی‌کنم.
از رشک یا بمیرم سر بر نداشت از خاک
هر گه که سایه با من در کوی او گذر کرد
هوش مصنوعی: هر بار که سایه‌ام در کوی محبوب می‌گذرد، از حسادت یا از عشق شدید به او، جانم به لبم می‌رسد و نمی‌توانم سرم را از خاک بردارم.
چون سایه بر ندارم از خاک کوی او سر
شاید که زان سر کو خاکی توان بسر کرد
هوش مصنوعی: من هرگز سرم را از خاک کوی او برنمی‌دارم، شاید با این کار بتوانم از آن سر که خاکی است، بهره‌مند شوم.
امشب بحال زارم می کرد شمع گریه
گویا که در دل او سوز دلم اثر کرد
هوش مصنوعی: امشب شمع حال زار من را نشان می‌داد و به نظر می‌رسید که در دل خودش هم آتش سوزش من را احساس کرده است.
آیینه را ز غیرت دیدن نمی توانم
خود را چو بر خدنگ مژگان او سپر کرد
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم به آینه نگاه کنم، زیرا آن را به خاطر غیرتم نمی‌بینم. زمانی که خود را در معرض تیر مژگان او قرار داده‌ام، حس نمی‌کنم.
از صبر بر نیاید چون کار ما فضولی
در کار خویش باید اندیشه دگر کرد
هوش مصنوعی: اگر صبر کافی نداشته باشیم، در کارهای خود به مشکل می‌خوریم؛ بنابراین لازم است درباره کارهای خود دوباره فکر کنیم و تغییراتی ایجاد کنیم.