گنجور

شمارهٔ ۱۶۰

هر دم از تیر توام بر سینه صد روزن بود
چون زره گر سینه چاک من از آهن بود
سر بود بر خاک بهر سجده شکرم مدام
گر سر کویت پس از مردن مرا مدفن بود
بی تو ای جان گریه ام تسکین نمی یابد دمی
شمع چون من نیست او را گریه تا مردن بود
نیست تار شمع را بی شعله آتش فروغ
بی غم لعلت نمی خواهم رگی در تن بود
شهره دهرست مجنون در ملامت لاجرم
هر که باشد مبتلای چون تویی چون من بود
سوی گلشن باغبان بیهوده تکلیفم مکن
کی مرا دور از سر کویش سر گلشن بود
از فضولی کاش نگذارد نشان سودای دوست
تا به کی آماج تیر طعنه دشمن بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر دم از تیر توام بر سینه صد روزن بود
چون زره گر سینه چاک من از آهن بود
هوش مصنوعی: هر لحظه که تیر تو به سینه‌ی من می‌زند، مانند صد روزنه در زره است. حتی اگر سینه‌ام از آهن هم بود و دچار زخم می‌شد.
سر بود بر خاک بهر سجده شکرم مدام
گر سر کویت پس از مردن مرا مدفن بود
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر از عشق و ارادتش به معشوق صحبت می‌کند. او می‌گوید که اگر سرش را بر زمین بگذارد و سجده کند، این کار را با شکرگزاری مداوم انجام می‌دهد. او آرزو دارد که حتی پس از مرگ هم سرش در همان مکان (یعنی در نزد معشوق) دفن شود. این بیان نشان‌دهنده‌ی تعهد عمیق و عشق بی‌پایان او به معشوق است.
بی تو ای جان گریه ام تسکین نمی یابد دمی
شمع چون من نیست او را گریه تا مردن بود
هوش مصنوعی: بدون تو ای زندگی، گریه‌ام هیچگاه آرام نمی‌گیرد. شمع هم مانند من نیست؛ او تنها به خاطر مرگش اشک می‌ریزد.
نیست تار شمع را بی شعله آتش فروغ
بی غم لعلت نمی خواهم رگی در تن بود
هوش مصنوعی: شمع بدون شعله‌اش بی‌فایده است و من هم نمی‌خواهم زندگی‌ام بدون خوشی و عشق تو باشد. زندگی باید رنگ و انرژی داشته باشد، مثل رگ‌هایی که در تن آدم جریان دارند.
شهره دهرست مجنون در ملامت لاجرم
هر که باشد مبتلای چون تویی چون من بود
هوش مصنوعی: در این دنیا، مجنون به عنوان یک شخصیت معروف در نظر گرفته شده و بی‌تردید هر کسی که مانند تو و من به عشق گرفتار باشد، به سرنوشت مشابهی دچار خواهد شد و مورد سرزنش قرار می‌گیرد.
سوی گلشن باغبان بیهوده تکلیفم مکن
کی مرا دور از سر کویش سر گلشن بود
هوش مصنوعی: لطفاً از من نخواه که در این شرایط، به نوعی وظیفه‌ای را بر عهده‌ام بگذاری. زیرا برای من، دور از محلی که محبوبم در آن است، هیچ چیزی شیرین و خوشبو مثل گلستان نیست.
از فضولی کاش نگذارد نشان سودای دوست
تا به کی آماج تیر طعنه دشمن بود
هوش مصنوعی: کاش فضولی مانع از این شود که نشانه‌ی عشق به دوست به دیگران برسد، زیرا تا کی باید هدف تیرهای طعنه و کنایه‌ی دشمنان قرار بگیرم؟