گنجور

شمارهٔ ۱۵۹

نکویی گرد بادست این که بر من خاک می‌بارد
سرود ناله من خاک را در رقص می‌بارد
چه حاجت من بگویم عذر رسوایی تو رخ بنما
ترا هرکس که می‌بیند مرا معذور می‌دارد
به آزار دل زارم مشو مایل که در شب‌ها
به آه و ناله طبع نازنینت را نیازارد
تو آتش‌پاره من خار و خس قرب تو چون خواهم
چه رنجم از رقیب گر مرا پیش تو نگذارد
دلم تا زنده باشد کار او این بس که هردم جان
ز لب‌های تو بستاند به چشمان تو بسپارد
نمی‌دانم چه بختست این که دل در مزرع هستی
ندارد بهره غیر از تأسف هرچه می‌کارد
فضولی گرد کویش می‌کند شب تا سحر افغان
به امیدی که او را از سگان خویش بشمارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نکویی گرد بادست این که بر من خاک می‌بارد
سرود ناله من خاک را در رقص می‌بارد
هوش مصنوعی: نیکی و خوبی آن است که بر من غم و درد می‌بارد، زیرا دلتنگی من، خاک را هم در حال رقص و شادمانی قرار می‌دهد.
چه حاجت من بگویم عذر رسوایی تو رخ بنما
ترا هرکس که می‌بیند مرا معذور می‌دارد
هوش مصنوعی: من نیازی به توضیح بیدلیل ندارم، چرا که چهره‌ی رسوایی تو خود را نشان می‌دهد و هر کسی که مرا می‌بیند، مرا بخشنده می‌داند.
به آزار دل زارم مشو مایل که در شب‌ها
به آه و ناله طبع نازنینت را نیازارد
هوش مصنوعی: به دل زخم‌خورده‌ام آسیبی نزن و نسبت به آن بی‌تفاوت باش، چراکه در شب‌ها با آه و ناله، روح لطیف تو را اذیت نخواهد کرد.
تو آتش‌پاره من خار و خس قرب تو چون خواهم
چه رنجم از رقیب گر مرا پیش تو نگذارد
هوش مصنوعی: من همچون آتش‌پاره‌ای هستم و تو به مانند خاری و علفی در نزدیکی‌ام. اگر رقیب مانع ایجاد کند و نتوانم به تو نزدیک شوم، چه رنجی می‌کشم؟
دلم تا زنده باشد کار او این بس که هردم جان
ز لب‌های تو بستاند به چشمان تو بسپارد
هوش مصنوعی: تا زمانی که دلم زنده است، تنها یک کار برای من کافی است: هر لحظه جانم را از لب‌های تو بگیرم و به چشمان تو بسپارم.
نمی‌دانم چه بختست این که دل در مزرع هستی
ندارد بهره غیر از تأسف هرچه می‌کارد
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا این تقدیر نصیب من شده که دل من در زمین زندگی چیزی جز حسرت و اندوه نمی‌چارد و هرچه در این زمین می‌کارم، فقط غم و افسوس می‌روید.
فضولی گرد کویش می‌کند شب تا سحر افغان
به امیدی که او را از سگان خویش بشمارد
هوش مصنوعی: شب تا صبح در کنار کوی محبوبش فریاد می‌زند و امیدوار است که او او را از بین سگ‌های خود به رسمیت بشناسد.