شمارهٔ ۱۵۸
کلکی که صورت من و آن دلربا کشید
افکند طرح دوری و از هم جدا کشید
ما را خیال خط تو از گریه باز داشت
آن سبزه تا دمید نم از چشم ما کشید
غیر از کشیدن ستمت نیست کار ما
بنگر که کار ما ز تو آخر کجا کشید
ای سنگدل چه شد که وفایی نمی کنی
بر بی دلی که بهر تو چندین جفا کشید
تا یافت ره بخاک درت سیل اشک ما
زان رهگذر دگر نتوانست پا کشید
میل شعاع داشت بکف صبح آفتاب
گویا بچشم خود ز درت توتیا کشید
ای گل هنوز ز دل بنگاری نداده
کی آگهی که از تو فضولی چها کشید
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کلکی که صورت من و آن دلربا کشید
افکند طرح دوری و از هم جدا کشید
هوش مصنوعی: حیلهای که زیبای من با چهرهاش به کار برد، باعث شد که ما از هم دور شویم و جدا از هم درآییم.
ما را خیال خط تو از گریه باز داشت
آن سبزه تا دمید نم از چشم ما کشید
هوش مصنوعی: خط تو ما را از گریه کردن بازداشت، و هنگامی که آن سبزه شکفت، اشکهایمان را جذب کرد.
غیر از کشیدن ستمت نیست کار ما
بنگر که کار ما ز تو آخر کجا کشید
هوش مصنوعی: جز ستمی که تو به ما میکنی، کار دیگری از ما برنمیآید. نگاه کن که سرانجام کار ما به کجا خواهد رسید.
ای سنگدل چه شد که وفایی نمی کنی
بر بی دلی که بهر تو چندین جفا کشید
هوش مصنوعی: ای دل سنگی، چرا به کسی که به خاطر تو سختیهای زیادی را تحمل کرده، وفا نمیکنی؟
تا یافت ره بخاک درت سیل اشک ما
زان رهگذر دگر نتوانست پا کشید
هوش مصنوعی: تا زمانی که به درگاه تو رسیدیم، اشکهای ما طوری روان شد که دیگر نتوانستیم از آن مسیر بازگردیم.
میل شعاع داشت بکف صبح آفتاب
گویا بچشم خود ز درت توتیا کشید
هوش مصنوعی: شعاع صبح آفتاب به سمت دستهایم میآمد و به نظر میرسید که از در خانهات، مادهای شفاف و درخشان به چشمانم میریزد.
ای گل هنوز ز دل بنگاری نداده
کی آگهی که از تو فضولی چها کشید
هوش مصنوعی: ای گل، هنوز هم به دل نگریستهای و نمیدانی که چقدر از تو به خاطر کنجکاوی و فضولی رنج بردم.