شمارهٔ ۱۶
عشق حیران بتان سیمبر دارد مرا
چون بت از حالی که دارم بی خبر دارد مرا
مردم چشم تو دارد فکر صد آزار دل
هر چه بر دل می رساند در نظر دارد مرا
نیست از مهر این که خونم را نمی ریزد فلک
از برای روزگاری زین بتر دارد مرا
ساقیا سرمستیم از نشأه جام تو نیست
اینچنین دیوانه سودای دگر دارد مرا
بر رهش بنشسته ام چون کودکان چابک سوار
در رسد با جلوه و از خاک بر دارد مرا
در روم در خانه بندم درش را چون حباب
تا بکی چون باد دوران در بدر دارد مرا
همچو جام می فضولی چون نریزم اشک آل
آرزوی لعل او خونین جگر دارد مرا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق حیران بتان سیمبر دارد مرا
چون بت از حالی که دارم بی خبر دارد مرا
هوش مصنوعی: عشق من به معشوقان زیبا و جذاب، مرا به حیرت واداشته است. به گونهای که خود معشوق نیز از حال و وضعیت من درخود بیخبر است.
مردم چشم تو دارد فکر صد آزار دل
هر چه بر دل می رساند در نظر دارد مرا
هوش مصنوعی: مردم به چشمان تو توجه دارند و فکر میکنند که دل من را میآزارد. هر چیزی که بر دل من میگذرد، در نظر آنها آمده است.
نیست از مهر این که خونم را نمی ریزد فلک
از برای روزگاری زین بتر دارد مرا
هوش مصنوعی: فلک به خاطر محبت و عشق، خون من را نمیریزد، اما برای زمانی که از این بدتر برای من پیش خواهد آمد، نگرانتر است.
ساقیا سرمستیم از نشأه جام تو نیست
اینچنین دیوانه سودای دگر دارد مرا
هوش مصنوعی: ای ساقی، حالت مستی که از نوشیدن جام تو به وجود آمده، این نیست که دیوانهوار به چیزی دیگر فکر کنم. دل من برای چیز دیگری شیدا شده است.
بر رهش بنشسته ام چون کودکان چابک سوار
در رسد با جلوه و از خاک بر دارد مرا
هوش مصنوعی: در راه او نشستهام مانند کودکانی که با شتاب و نشاط سوارکارند؛ وقتی که با زیبایی و جلوهای خاص نزدیک میشود، مرا از زمین برمیدارد.
در روم در خانه بندم درش را چون حباب
تا بکی چون باد دوران در بدر دارد مرا
هوش مصنوعی: در روم، در خانهام را میبندم و مانند حباب، در برابر وزش باد، درگیر مشکلات و چالشها هستم. نمیدانم تا کی باید این وضعیت را تحمل کنم.
همچو جام می فضولی چون نریزم اشک آل
آرزوی لعل او خونین جگر دارد مرا
هوش مصنوعی: اگر مانند جام می در حالت فضولی باشم و اشک آرزویم را نریزم، دل من از درد عشق او به خون می نشیند.