گنجور

شمارهٔ ۱۵۶

در دل باختلاط کسانم هوس نماند
یا بهر اختلاط درین دور کس نماند
بی داد بین کزین شکرستان دلفریب
طوطی رمید گرد شکر جز مگس نماند
بر باد رفت نرگس و نسرین این چمن
در عرصه مشاهده جز خار و خس نماند
چون نی درون سینه گره بست درد دل
پیش که دل کنیم تهی هم نفس نماند
از بزم ما کشید قدم شاهد مراد
بر آرزوی دیده و دل دسترس نماند
دل را بجان رساند غم تنگنای دهر
این مرغ را تحمل قید نفس نماند
برداشتم هوس چو فضولی ز هر چه هست
غیر از وصال دوست مرا ملتمس نماند

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در دل باختلاط کسانم هوس نماند
یا بهر اختلاط درین دور کس نماند
هوش مصنوعی: در دل من، هیچ آرزویی برای ارتباط با دیگران باقی نمانده، چون در این دنیا، کسی برای دوستی و همراهی پیدا نمی‌شود.
بی داد بین کزین شکرستان دلفریب
طوطی رمید گرد شکر جز مگس نماند
هوش مصنوعی: بنگرید که در این سرزمین شیرین و دلربا، طوطی فرار کرده است و جز مگس، دیگر چیزی از شیرینی و طعم شکر باقی نمانده است.
بر باد رفت نرگس و نسرین این چمن
در عرصه مشاهده جز خار و خس نماند
هوش مصنوعی: در این چمن، گل‌های زیبا و خوشبو مثل نرگس و نسرین از بین رفته‌اند و حالا در اینجا فقط خار و علف مانده است.
چون نی درون سینه گره بست درد دل
پیش که دل کنیم تهی هم نفس نماند
هوش مصنوعی: وقتی که دل انسان پر از درد و غم است، دیگر چه کسی را پیدا کنیم تا راز دل را با او در میان بگذاریم، حتی نفس کشیدن نیز برایمان دشوار شده است.
از بزم ما کشید قدم شاهد مراد
بر آرزوی دیده و دل دسترس نماند
هوش مصنوعی: شاهد دلخواه از مهمانی ما رفت و آرزوهای چشم و دل دیگر به دست نمی‌آید.
دل را بجان رساند غم تنگنای دهر
این مرغ را تحمل قید نفس نماند
هوش مصنوعی: غم و اندوه زندگی به دل انسان فشار می‌آورد و مانند پرنده‌ای می‌شود که دیگر نمی‌تواند قید و بند نفسش را تحمل کند.
برداشتم هوس چو فضولی ز هر چه هست
غیر از وصال دوست مرا ملتمس نماند
هوش مصنوعی: از هر چیزی که غیر از رسیدن به دوست است، ولع و تمایل خود را کنار گذاشتم و دیگر هیچ چیز من را به خود جذب نمی‌کند.