گنجور

شمارهٔ ۱۴۶

محتاج وصال تو که باشد که نباشد
مشتاق جمال تو که باشد که نباشد
دیوانه بکویت ز که آید که نیاید
آشفته حال تو که باشد که نباشد
ای شمع بسان من دل سوخته شبها
گریان بخیال تو که باشد که نباشد
در سجده بت اهل خطا را نکنم عیب
حیران مثال تو که باشد که نباشد
در گلشن حسنست قدت طرفه نهالی
مایل بنهال تو که باشد که نباشد
رخساره بخونابه دل ساخته گلگون
بهر رخ آل تو که باشد که نباشد
تنها تو نه ای غمزه عشق فضولی
در عشق به حال تو که باشد که نباشد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

محتاج وصال تو که باشد که نباشد
مشتاق جمال تو که باشد که نباشد
هوش مصنوعی: هر کس که به عشق و زیبایی تو نیاز دارد، بی‌تردید مشتاق حضور و جمال توست؛ کسی نیست که به این مهر و محبت احتیاج نداشته باشد.
دیوانه بکویت ز که آید که نیاید
آشفته حال تو که باشد که نباشد
هوش مصنوعی: دیوانه‌ای که به سمت تو می‌آید، مشخص نیست از چه کسی می‌آید و چه کسی نمی‌آید. در حالی که وضعیت آشفته‌ات معلوم نیست چه کسی را دارد و چه کسی را ندارد.
ای شمع بسان من دل سوخته شبها
گریان بخیال تو که باشد که نباشد
هوش مصنوعی: ای شمع، مانند من، دل سوزان و اندوهگین، در شب‌ها به یاد تو اشک می‌ریزد. چه کسی می‌داند که تو در اینجا هستی یا نیستی؟
در سجده بت اهل خطا را نکنم عیب
حیران مثال تو که باشد که نباشد
هوش مصنوعی: در لحظه‌ای که در عبادت هستم، به کسی که گمراه است توهین نمی‌کنم، زیرا مانند تو کسی وجود ندارد که هم باشد و هم نباشد.
در گلشن حسنست قدت طرفه نهالی
مایل بنهال تو که باشد که نباشد
هوش مصنوعی: در باغ زیبایی، قامت تو مانند درختی جوان و زیبا است. آیا کسی می‌تواند وجود تو را نادیده بگیرد؟
رخساره بخونابه دل ساخته گلگون
بهر رخ آل تو که باشد که نباشد
هوش مصنوعی: صورت زیبای تو مانند گلی است که با خون دل رنگین شده است. برای جمال تو چه کسی هست یا نیست؟
تنها تو نه ای غمزه عشق فضولی
در عشق به حال تو که باشد که نباشد
هوش مصنوعی: تنها تو نیستی که در عشق به دلبرانه ناز می‌کنی، بلکه عشق فضولی هم در شرایط تو وجود دارد، که معلوم نیست به سود توست یا نه.