گنجور

شمارهٔ ۱۴۲

چه عجب گر به دل از تیغ تو بیداد رسد
شیشه را حال چه باشد که به فولاد رسد
هر دم از هجر تو بر چرخ رسانم فریاد
به امیدی که مگر چرخ به فریاد رسد
مکن از آه من اکراه که شمع رخ تو
نه چراغی‌ست که او را ضرر از باد رسد
اثر بخت بد و نیک نگر کز شیرین
کام خسرو برد آزار به فرهاد رسد
تا رسیدست ز مژگان تو تیری بر من
دارم آن ذوق که از صید به صیاد رسد
ز تو ای شمعِ منّور ، نه چنان شد بغداد؟
که کند یاد وطن هر که به بغداد رسد
غم غیر تو برون کرد فضولی از دل
که غمی گر رسد از تو به دل شاد رسد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه عجب گر به دل از تیغ تو بیداد رسد
شیشه را حال چه باشد که به فولاد رسد
هوش مصنوعی: عجب نیست اگر دل از ظلم تو آسیب ببیند، اما فکر کن که شیشه چه حالی پیدا می‌کند اگر در برابر فولاد قرار بگیرد.
هر دم از هجر تو بر چرخ رسانم فریاد
به امیدی که مگر چرخ به فریاد رسد
هوش مصنوعی: هر لحظه از دوری تو فریاد می‌زنم، با این امید که شاید زمان به کمک من بی‌آید.
مکن از آه من اکراه که شمع رخ تو
نه چراغی‌ست که او را ضرر از باد رسد
هوش مصنوعی: ناراحت نشو از آه و ناله من، چرا که نور چهره‌ات مثل شمع نیست که با وزش باد آسیب ببیند.
اثر بخت بد و نیک نگر کز شیرین
کام خسرو برد آزار به فرهاد رسد
هوش مصنوعی: سرنوشت بد و خوب تأثیر خود را می‌گذارد؛ گاهی شیرینی کام خسرو به فرهاد آسیب می‌زند.
تا رسیدست ز مژگان تو تیری بر من
دارم آن ذوق که از صید به صیاد رسد
هوش مصنوعی: تا کنون از نگاه‌های تو تیرهایی به قلب من شلیک شده است و من آن لذتی را می‌برم که یک صیاد از شکار خود احساس می‌کند.
ز تو ای شمعِ منّور ، نه چنان شد بغداد؟
که کند یاد وطن هر که به بغداد رسد
هوش مصنوعی: ای شمع روشنی بخش من، آیا بغداد اینگونه بود؟ که هر کس به بغداد برسد، یاد وطنش در ذهنش زنده شود؟
غم غیر تو برون کرد فضولی از دل
که غمی گر رسد از تو به دل شاد رسد
هوش مصنوعی: غم و اندوه دیگری باعث شد که فضولی از دلش بیرون برود، زیرا اگر غمی هم از تو به دل برسد، دلشاد می‌شود.

حاشیه ها

1402/11/03 23:02
سیدمحمد جهانشاهی

ز تو ای شمعِ منّور ، نه چنان شد بغداد؟