شمارهٔ ۱۴
چنان بنهفته ضعف تن مرا لطف بدن او را
که رفته عمرها نی او مرا دیده نه من او را
ز درد عشق و داغ هجر می نالم خوش آن رندی
که نی اندیشه جانست و نی پروای تن او را
غمت در سینه دارم شمع را کی سوز من باشد
ندارد جسم او جانی چه باک از سوختن او را
ندارد بر زبان جز راز عشقت شمع می دانم
که آخر گشته بیرون می برند از انجمن او را
بکوه بیستون نقشی که دیدی نیست جز شیرین
زده بر سنگ از رشک جمالت کوهکن او را
بت است آن سنگدل این بس کمال معجز عشقم
که می آرم باظهار تظلم در سخن او را
فضولی سوخت بر تن داغهای تازه سر تا پا
که نشناسند در کوی تو از داغ کهن او را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چنان بنهفته ضعف تن مرا لطف بدن او را
که رفته عمرها نی او مرا دیده نه من او را
هوش مصنوعی: چنان عشقی در دل دارم که ضعف جسمم را با مهربانی او تسکین میدهد، بهطوری که سالها گذشته و نه او مرا دیده و نه من او را.
ز درد عشق و داغ هجر می نالم خوش آن رندی
که نی اندیشه جانست و نی پروای تن او را
هوش مصنوعی: از درد عشق و اندوه جدایی شکایت میکنم. خوشا به حال آن رند که نه نگران جانش است و نه به تنش اهمیت میدهد.
غمت در سینه دارم شمع را کی سوز من باشد
ندارد جسم او جانی چه باک از سوختن او را
هوش مصنوعی: غم تو را در دل دارم، اما شمع که سوزانده و روشن است، آیا میتواند درد من را احساس کند؟ او جسمی بیجان دارد و اهمیتی ندارد که بسوزد.
ندارد بر زبان جز راز عشقت شمع می دانم
که آخر گشته بیرون می برند از انجمن او را
هوش مصنوعی: تنها رازی که بر زبانم جاری است، عشق توست. میدانم که در پایان، آن شمع را از جمع ما بیرون میبرند.
بکوه بیستون نقشی که دیدی نیست جز شیرین
زده بر سنگ از رشک جمالت کوهکن او را
هوش مصنوعی: در کوه بیستون تصویری که مشاهده میکنی، جز اثر شیرین بر روی سنگ نیست، که سنگ تراش به خاطر زیبایی تو، آن را ایجاد کرده است.
بت است آن سنگدل این بس کمال معجز عشقم
که می آرم باظهار تظلم در سخن او را
هوش مصنوعی: آن سنگدل مثل بت است و این قدر زیبایی و کمال دارد که معجزه عشق من را نشان میدهد و من به واسطه سخنانش، شکایتهایم را ابراز میکنم.
فضولی سوخت بر تن داغهای تازه سر تا پا
که نشناسند در کوی تو از داغ کهن او را
هوش مصنوعی: فردی که به تو سرایت کرده و در درد و رنجهای جدید غرق است، به خاطر زخمها و رنجهای قدیمیاش کسی را نمیشناسد. در کوی تو، آنها به زخمهای تازهاش توجه میکنند و نه به زخمهای کهنهاش.