شمارهٔ ۱۲۱
کرد درد غیر را دلبر علاج
داد ما را رشک تغییر مزاج
ناصحا مستغنیم از پند تو
نیست با پند تو ما را احتیاج
باز نقد اشکم از سودای تو
داد بازار محبت را رواج
می دهم از دل بهر مه پاره
ره رو عشقم مرا اینست باج
خون دل گر خورد عشقت دور نیست
پادشاه از ملک می گیرد خراج
خاک بر سر می کنم دیوانه ام
گاه تختم گشته خاک و گاه تاج
یار می داند فضولی حال تو
عرض حاجت نیست محتاج لجاج
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کرد درد غیر را دلبر علاج
داد ما را رشک تغییر مزاج
هوش مصنوعی: دلبر ما دردی که از دیگران داشتیم را درمان کرد و ما را به خاطر تغییر حالت و وضعیتمان به حسادت واداشت.
ناصحا مستغنیم از پند تو
نیست با پند تو ما را احتیاج
هوش مصنوعی: ما به نصیحت تو نیازی نداریم، اما با پند و راهنمایی تو احساس نیاز میکنیم.
باز نقد اشکم از سودای تو
داد بازار محبت را رواج
هوش مصنوعی: اشکهای من به خاطر عشق تو به بازار محبت رونق میبخشد.
می دهم از دل بهر مه پاره
ره رو عشقم مرا اینست باج
هوش مصنوعی: من از دل خود برای معشوقی که راه را طی میکند، چیزی میدهم، زیرا عشقم به او برایم مانند بهای آن است.
خون دل گر خورد عشقت دور نیست
پادشاه از ملک می گیرد خراج
هوش مصنوعی: اگر برای عشق تو دل خونین میشود، نباید نگران باشی؛ زیرا پادشاه از ملک خود مالیات میگیرد.
خاک بر سر می کنم دیوانه ام
گاه تختم گشته خاک و گاه تاج
هوش مصنوعی: گاهی احساس میکنم که مانند خاک بیارزش شدهام و گاهی هم حس میکنم در اوج هستم و مانند تاج بر سر دارم.
یار می داند فضولی حال تو
عرض حاجت نیست محتاج لجاج
هوش مصنوعی: دوست میداند که تو چه حالتی داری، بنابراین نیازی به گله کردن و لجبازی نیست.