گنجور

شمارهٔ ۱۱۱

ما را بلای عشق تو عمریست آشناست
از آشنا جدا شدن آشنا بلاست
برخاست از قد تو بهر گوشه فتنه ای
سروی ز باغ حسن بدین فتنه برنخاست
جان و دلم بسوخت جدایی جدا جدا
این است حال آن که ز جانان خود جداست
جان پیش تست ما ببلای تو زنده ایم
ای عمر مدتیست بلای تو جان ماست
کس نیست کز بلای بتانم دهد نجات
بس مشکل است دفع بلایی که از خداست
مستان جام عشق فتادند بی خبر
کس آگهی نیافت که این نشاه از کجاست
چون گشت عادت تو فضولی جفا کشی
تکلیف ترک کردن عادت ترا جفاست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ما را بلای عشق تو عمریست آشناست
از آشنا جدا شدن آشنا بلاست
هوش مصنوعی: ما سال‌هاست که به درد عشق تو عادت کرده‌ایم؛ جدایی از آشنا برای ما همانند یک درد و مشکل بزرگ است.
برخاست از قد تو بهر گوشه فتنه ای
سروی ز باغ حسن بدین فتنه برنخاست
هوش مصنوعی: از زیبایی قامت تو در هر گوشه، فتنه‌ای برپا شده است، اما در این میان، سروی از باغ حسن از آن فتنه دور مانده است.
جان و دلم بسوخت جدایی جدا جدا
این است حال آن که ز جانان خود جداست
هوش مصنوعی: جان و دل من به خاطر جدایی به شدت آتش گرفته‌اند، این وضعیت عجیبی است که در عین حال که از محبوبم دورم، اما هنوز هم به او وابسته‌ام.
جان پیش تست ما ببلای تو زنده ایم
ای عمر مدتیست بلای تو جان ماست
هوش مصنوعی: ما جان‌مان را برای تو فدای می‌کنیم و زنده‌ایم؛ ای که عمرمان مدتی است که در عشق و مشکلات تو جاری است. جان ما به محبت و بلای تو وابسته است.
کس نیست کز بلای بتانم دهد نجات
بس مشکل است دفع بلایی که از خداست
هوش مصنوعی: هیچ کس نیست که به من در برابر آزار و بلای بت‌ها کمک کند. دفع آفتی که از جانب خدا می‌آید، کار بسیار دشواری است.
مستان جام عشق فتادند بی خبر
کس آگهی نیافت که این نشاه از کجاست
هوش مصنوعی: عاشقان در نشئه عشق غرق شده‌اند و کسی از حال آن‌ها خبر ندارد، هیچ‌کس نمی‌داند این حالت خوش کجا از آغاز شده است.
چون گشت عادت تو فضولی جفا کشی
تکلیف ترک کردن عادت ترا جفاست
هوش مصنوعی: وقتی عادت کردی به فضولی کردن، ترک کردن این عادت برایت سخت و زجرآور می‌شود.