گنجور

شمارهٔ ۱۰۸

امید بود که خواهد جفای یارم کشت
نکرد یار جفایی در انتظارم کشت
نکرد گرچه بهر وعده که کرد وفا
هزار شکر که باری امیدوارم کشت
هزار بار مرا زنده کرد لعل لبش
اگرچه غمزه شوخش هزار بارم کشت
مرا نکشت ز بسیاری جفا اغیار
کم التفاتی آن سرو گل عذارم کشت
اگرچه داد ز کشتن مرا امان چشمت
بلای هجر تو رحمی نکرد و زارم کشت
ز درد ساقی این بزم مرده ام که چرا
نداد باده جان بخش در خمارم کشت
فضولی از خط و از خال برده بودم جان
تطاول خم گیسوی مشک بارم کشت

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

امید بود که خواهد جفای یارم کشت
نکرد یار جفایی در انتظارم کشت
هوش مصنوعی: امید داشتم که یارم به من ظلم کند، اما یار هیچ ظلمی در انتظارم نکرد.
نکرد گرچه بهر وعده که کرد وفا
هزار شکر که باری امیدوارم کشت
هوش مصنوعی: اگرچه او به وعده‌اش عمل نکرد، اما به خاطر این که من دوباره امیدوار شدم، هزار بار شکرگزارم.
هزار بار مرا زنده کرد لعل لبش
اگرچه غمزه شوخش هزار بارم کشت
هوش مصنوعی: هر بار که لب‌های زیبا و دلربایش مرا زنده می‌کند، هزار بار هم با ناز و غمزه‌اش جانم را می‌گیرد.
مرا نکشت ز بسیاری جفا اغیار
کم التفاتی آن سرو گل عذارم کشت
هوش مصنوعی: بر اثر ظلم و بدرفتاری دیگران، جانم را نگرفتند، اما کم توجهی آن دختر زیبای من باعث شد که او مرا به طور غیرمستقیم از پای درآورد.
اگرچه داد ز کشتن مرا امان چشمت
بلای هجر تو رحمی نکرد و زارم کشت
هوش مصنوعی: هرچند که تو فریاد می‌زنی از کشتن من، اما نگاهت به من رحم نکرد و عذاب دوری‌ات، جانم را به تنگ آورده و مرا از پا درآورده است.
ز درد ساقی این بزم مرده ام که چرا
نداد باده جان بخش در خمارم کشت
هوش مصنوعی: از درد ساقی در این میخانه به شدت رنج می‌برم، که چرا نتوانست باده‌ای جان‌نواز به من بدهد و این حال خماری‌ام مرا به مرگ نزدیک کرد.
فضولی از خط و از خال برده بودم جان
تطاول خم گیسوی مشک بارم کشت
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی خط و خال تو، جانم را می‌دهم، چون طول این گیسوی مشکین تو مرا به شدت تحت تأثیر قرار داده است.