شمارهٔ ۱۰۷
هجوم سیل سرشکم ز دل اثر نگذاشت
ز من که آتشم این آب یک شرر نگذاشت
درون سینه من هر چه بود آتش عشق
همه بسوخت غمی چند بیشتر نگذاشت
جفا نگر که ز بهر تسلیم شب هجر
خیالی از تو مرا اشک در نظر نگذاشت
بحال دیده بگریم که بهر گریه او
حرارت دل من آب در جگر نگذاشت
غلام زخم خدنگ توام که خون دلم
برون بریخت بامید چشم تر نگذاشت
کجا روم که سرکشم بجز دیار فنا
ز بهر بودن من منزل دگر نگذاشت
هزار بار شدم مایل طریق ورع
مرا محبت خوبان سیمبر نگذاشت
هزار شکر که لطف ازل فضولی را
ز لذت الم عشق بی خبر نگذاشت
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هجوم سیل سرشکم ز دل اثر نگذاشت
ز من که آتشم این آب یک شرر نگذاشت
هوش مصنوعی: سیلاب اشک از دل به بیرون آمد و هیچ اثری از من باقی نگذاشت، زیرا آتش وجودم را خاموش کرده و این آب حتی یک شعله کوچک هم باقی نگذاشت.
درون سینه من هر چه بود آتش عشق
همه بسوخت غمی چند بیشتر نگذاشت
هوش مصنوعی: در دل من هر چیزی که بود، شعلهی عشق همه را سوزاند و گنجایش برای غمهای بیشتری باقی نگذاشت.
جفا نگر که ز بهر تسلیم شب هجر
خیالی از تو مرا اشک در نظر نگذاشت
هوش مصنوعی: به خاطر سختیهای شب جدایی، اشکی از تو در خاطر من باقی نمانده است.
بحال دیده بگریم که بهر گریه او
حرارت دل من آب در جگر نگذاشت
هوش مصنوعی: چشمم به حال او گریان است، اما عشق او به قدری مرا سوزانده که دیگر هیچ چیزی در دلم باقی نمانده است.
غلام زخم خدنگ توام که خون دلم
برون بریخت بامید چشم تر نگذاشت
هوش مصنوعی: من مانند یک غلام هستم که زخم تیر تو را به دل دارم و این زخم آنقدر عمیق است که خون دلم را جاری کرده است، اما همچنان امید دارم که چشمانم از اشک پر نشود.
کجا روم که سرکشم بجز دیار فنا
ز بهر بودن من منزل دگر نگذاشت
هوش مصنوعی: به کجا بروم که بخواهم سرگردان باشم؟ جز سرزمین زوال، جایی برای من نمانده است.
هزار بار شدم مایل طریق ورع
مرا محبت خوبان سیمبر نگذاشت
هوش مصنوعی: من بارها تلاش کردم که به راهی درست و پرهیزگارانه بروم، اما محبت و عشق محبوبان مرا به سمت خود کشاند و نتوانستم از آن دور شوم.
هزار شکر که لطف ازل فضولی را
ز لذت الم عشق بی خبر نگذاشت
هوش مصنوعی: بسیار سپاسگزارم که محبت اولیهای که وجود دارد، باعث شد که از شادی و زیبایی عشق بیخبر نمانم.