گنجور

شمارهٔ ۱۰

بخاک ره کشیدم صورت جسم نزارم را
بدین صورت مگر بوسم کف پای نگارم را
غبار رهگذارم کرد شوق امید آن دارم
که گاهی خیزم و گیرم رکاب شهسوارم را
شدم خاک ره غم اشک خواهد ریخت بر حاکم
بهر چشمی که دوران توتیا سازد غبارم را
ره رسوایی از فرهاد و مجنون یافتم خالی
ز خار و خس زمانه پاک کرده رهگذارم را
غبار آستانت گریه ام را می دهد تسکین
ازین به توتیایی نیست چشم اشکبارم را
حذر کن ای فلک از آه و اشک من مکن کاری
که ناگه بر کشم از قهر تیغ آبدارم را
فضولی قصه بیداد آن گلرخ چه می خوانی
چرا نومید می‌سازی دل امیدوارم را

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بخاک ره کشیدم صورت جسم نزارم را
بدین صورت مگر بوسم کف پای نگارم را
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و محبت، بدن ضعیف و ناتوانم را بر خاک می‌مالم تا بتوانم فقط بوسه‌ای به پای محبوبم بزنم.
غبار رهگذارم کرد شوق امید آن دارم
که گاهی خیزم و گیرم رکاب شهسوارم را
هوش مصنوعی: غبار راهی که از آن می‌گذرم، نشان‌دهنده‌ی شوق و امید من است. آرزو دارم که روزی بتوانم برخیزم و زین اسب سوارکارم را بگیرم.
شدم خاک ره غم اشک خواهد ریخت بر حاکم
بهر چشمی که دوران توتیا سازد غبارم را
هوش مصنوعی: من به خاطر درد و غم عاشقی به خاک پای آن محبوب تبدیل شدم و به احوال حاکم اشک خواهم ریخت، چون نه از گرد و غبار من، بلکه از چشمی که به طرز خاصی دیگر می‌بیند، آسیب می‌بیند.
ره رسوایی از فرهاد و مجنون یافتم خالی
ز خار و خس زمانه پاک کرده رهگذارم را
هوش مصنوعی: من در مسیر رسوایی، راهی مانند فرهاد و مجنون را پیدا کرده‌ام، راهی که از درد و مشکلات زمانه خالی است و پاک و صاف به جلو می‌رود.
غبار آستانت گریه ام را می دهد تسکین
ازین به توتیایی نیست چشم اشکبارم را
هوش مصنوعی: غبار درگاه تو به من آرامش می‌بخشد و اشک‌های چشمانم را تسکین می‌دهد، مانند دارویی که برای درمان دردها تأثیر دارد.
حذر کن ای فلک از آه و اشک من مکن کاری
که ناگه بر کشم از قهر تیغ آبدارم را
هوش مصنوعی: ای آسمان، از درد و اندوه من مراقب باش. کاری نکن که ناگهان به خشم آمده و با تیغ خود به مقابله بپردازم.
فضولی قصه بیداد آن گلرخ چه می خوانی
چرا نومید می‌سازی دل امیدوارم را
هوش مصنوعی: چرا درباره بدبختی آن دختری که زیباست صحبت می‌کنی؟ چرا دل پرامید من را ناامید می‌کنی؟