شمارهٔ ۴۶
در آرزوی ناوک او مردم ای کمان
سستی مکن بسویم ازو ناوکی رسان
در جان من همیشه خیال خدنگ او
مانند آن الف که بود در میان جان
ای چشم و غمزه ات زده صد ناوک جفا
گه آشکار بر دل و جانم گهی نهان
با طبع تیز تیر تو تعلیمها گرفت
زان قد دلربا و ازان چشم دلستان
بسته بسان چشم تو جان هر کجا افتاد
بربود دل چو قد تو هر سو که شد روان
تیر تو قابل دل سخت رقیب نیست
جایی که هست سنگ مکن تیر خود زیان
گاهی اگر هوای کمانداریت بود
تیر ترا بسست تن خاکیم نشان
با قد دلربای تو الفت گرفت تیر
در راستی چو جنسیتی بود در میان
بنیاد کرد رسم رقابت کمان کج
بر ذوق وصل تیر چو پی برد ناگهان
بنهاد سر بگوش تو و کرد مو بمو
از عشق بی قراری او نکتها نهان
انداخت از تو دور و بخاک سیه نشاند
بالله که زور کرد بران زار و ناتوان
برداشت التفات تو از خاک تیره را
زین مرتبه چرا نگشد سر بر آسمان
دارد بدست بوس تو هر لحظه دست رس
از بهر شکر چون نگشاید چنین دهان
در خانه کمان چو مه من در آمدی
شد روز عمر کوته ازین غم بعاشقان
آری دلیل کوتهی روز روشنست
گاهی که آفتاب کند قوس را مکان
در آرزوی یافتن دولت وصال
چون من کمان کج شده قامت بسی زمان
در چله ها نشست ریاضت چنان کشد
کز ضعف پوست ماند کشید بر استخوان
آخر بحسن سعی چو اقبال قرب یافت
کردی تو در تحمل بیدادش امتحان
جذب محبت تو کشاکش برو فکند
ناورد تاب آن و برآورد صد فغان
جز من کراست طاقت جور و جفای تو
مخصوص من کس آنچه ز بیداد می توان
ای سرو از کدام چمن سر کشیده
سروی چو نیست همچو تو در هیچ بوستان
گویا نهال نورس باغ سیادتی
ز اولاد پاک شاه نجف میر انس و جان
آن سیدالبشر که طفیل وجود او
تأسیس یافت بنیه معموره جهان
آن مظهر سخا که بجمهور ممکنات
الطاف مهربانی او گشته میزبان
در میهمان سرای وجود از کمال جود
فیضش بخاص و عام رساند صلای خوان
بنهاد پا بکتف رسول از کمال قدر
بفراشت سر بذروه عرش از علوشان
آن صاحب کرامت و ساقی کوثر است
کو را ز خلق هر دو جهان را ز آب و نان
در عالم فنا و بقا لطف عام او
ضامن شده بر آمده از عهده ضمان
آدم چو بر بهار تقرب ز جرم یافت
در باغ بی خزان بهشت آفت خزان
آورد جانب نجف مرتضی پناه
تبدیل بقعه داد ز هر محنتش امان
ترک بهشت کرد و نجف را مقام ساخت
چو دید کاین مقام مبارکتر است از آن
نومید چون شود بنی آدم ز سروری
کآدم بخوان مرحمت اوست میهمان
ای دلدل تو از گره تنگنای دهر
تا عرش با براق نبی رفته هم عنان
از بطن قدرت آمده دایم بمهد فعل
حکم تو و رضای خدا هر دو توأمان
قول ترا اگر نکند فهم خصم تو
تیغ تو بس میان تو و خصم ترجمان
در حکمتی که کرد عیان هستی ترا
از کتم غیب مقصد اصلی غیب دان
این بود کز رموز خفی پرده بر کشی
بر جمله جهان تو همان را کنی عیان
عالم اگرچه داشت گمان در وجود حق
حقا که شد یقین بوجود تو آن گمان
تشبیه بحر و کان بدل و دست تست کفر
آن هر دو گرچه آمده زر بخش و درفشان
کی چون کف تو در بارادت فشاند بحر
کی چون دل تو زر برضا بخش کردکان
بهر معامله سوی تو بازار آخرت
گر کس برد متاع ولای تو زین دکان
جنت بدان متاع بود قیمت حقیر
راضی اگر شود دهد از دست رایگان
از بهر نظم گوهر انجم سپهر را
داده قضا ز حبل ولای تو ریسمان
دایم جزای دشمنیت محنت جحیم
پیوسته وفق دوستیت روضه جنان
از باغ معجزت گل سلمان شکوفه بست
ظاهر شداست کار تو بر پیر و بر جوان
ادراک را ز باز و کبوتر نموده
جاریست از تو ذکر ولایت بهر زبان
هستی در مدینه علم نبی ولی
آن در که هست نه فلکش خاک آستان
شاها منم کمینه سگ آستان تو
از چاکران آل و محبان خاندان
از بی کرانی گنهم نیست هیچ باک
دارم بلطف بی حدت امید بی کران
یارب امید وار بر آنم که بیش ازین
بخش مرا صفای دل و قوت زبان
تا بیش ازین سخن ز برای رضای تو
راند بمدح آل فضولی مدح خوان
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در آرزوی ناوک او مردم ای کمان
سستی مکن بسویم ازو ناوکی رسان
هوش مصنوعی: در آرزوی تیر عشقت به سر میبرم، ای کمان، از شدت عشق سستی مکن و با تیری از عشق به سوی من بیاور.
در جان من همیشه خیال خدنگ او
مانند آن الف که بود در میان جان
هوش مصنوعی: در درونم همیشه یاد او مانند الفی است که در دل جانم جا گرفته است.
ای چشم و غمزه ات زده صد ناوک جفا
گه آشکار بر دل و جانم گهی نهان
هوش مصنوعی: ای چشمان زیبا و نازنازی تو، تیرهای ستم و نخوتت به قلب و جانم میزند؛ گاهی این آسیبها را آشکارا احساس میکنم و گاهی پنهان.
با طبع تیز تیر تو تعلیمها گرفت
زان قد دلربا و ازان چشم دلستان
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت شخصی اشاره دارد که از جذابیتهای ظاهری، مانند قد و چشمانش، تأثیرگذار است. کسی که به خاطر این جذابیتها، دیگران را آموزش میدهد یا بر آنها تأثیر میگذارد. گویا زیبایی او، مانند یک تیر تیز، به دلها نفوذ کرده و آنها را تحت تأثیر قرار داده است.
بسته بسان چشم تو جان هر کجا افتاد
بربود دل چو قد تو هر سو که شد روان
هوش مصنوعی: دل من مانند چشمان تو بسته و در هر جا که بیفتد، جانم را میگیرد. هر جا که قدم تو میرود، دل من هم به دنبالت روان است.
تیر تو قابل دل سخت رقیب نیست
جایی که هست سنگ مکن تیر خود زیان
هوش مصنوعی: تو شلیک نکن به دل کسی که نمیتوانی او را به راحتی از پای درآوری و در جایی که او محکم و استوار است، برای خودت زحمت نکش.
گاهی اگر هوای کمانداریت بود
تیر ترا بسست تن خاکیم نشان
هوش مصنوعی: گاهی اوقات اگر دلخواه کماندار باشی، تیر تو را به هدف میزند و تو را به خاک میسپارد.
با قد دلربای تو الفت گرفت تیر
در راستی چو جنسیتی بود در میان
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و دلربایی قد و قامت معشوق اشاره میکند و میگوید که تیر عشق، مانند تیر راست و مستقیم، وقتی به دل نشسته، شگفتانگیز و تاثیرگذار است، درست مثل جنسی که در میان دو طرف قرار دارد و توجهها را جلب میکند.
بنیاد کرد رسم رقابت کمان کج
بر ذوق وصل تیر چو پی برد ناگهان
هوش مصنوعی: بنیادگیرنده به طور ناگهانی متوجه شد که در نبرد عشق، مثل تیر مورد نظرش، باید با دقت و هوشمندی عمل کند. او شکل خاصی به رسیدن به هدف میدهد و در این راه رقابتی جذاب و دشوار را آغاز میکند.
بنهاد سر بگوش تو و کرد مو بمو
از عشق بی قراری او نکتها نهان
هوش مصنوعی: سر خود را به گوش تو نزدیک کرد و با تمام وجود از عشق و بیقراریاش نکتههای پنهان را بیان کرد.
انداخت از تو دور و بخاک سیه نشاند
بالله که زور کرد بران زار و ناتوان
هوش مصنوعی: او تو را دور انداخت و به خاک سیاه نشاند، قسم به خدا که بر آن بیچاره و ناتوان سختی روا داشت.
برداشت التفات تو از خاک تیره را
زین مرتبه چرا نگشد سر بر آسمان
هوش مصنوعی: چرا از زمین تیره و تار، توجه و التفات تو به آسمان بلند نشد؟
دارد بدست بوس تو هر لحظه دست رس
از بهر شکر چون نگشاید چنین دهان
هوش مصنوعی: هر لحظه دست من به سوی بوسهات دراز است و به خاطر شکرگزاری از تو، نمیتوانم دهانم را باز کنم.
در خانه کمان چو مه من در آمدی
شد روز عمر کوته ازین غم بعاشقان
هوش مصنوعی: زمانی که محبوب من، که مثل مه زیبا و دلنشین است، وارد خانه شد، احساس کردم که روزهای عمرم کوتاهتر و پر از غم است. عاشقان به خاطر این حضور خوشایند، شادی و غم را در هم میآمیزند.
آری دلیل کوتهی روز روشنست
گاهی که آفتاب کند قوس را مکان
هوش مصنوعی: بله، دلیل کوتاهی روز کاملاً واضح است. گاهی اوقات که خورشید به سمت افق میرود، طول روز کوتاهتر میشود.
در آرزوی یافتن دولت وصال
چون من کمان کج شده قامت بسی زمان
هوش مصنوعی: در انتظار دستیابی به خوشبختی و وصال، همچون کمان که به خاطر فشار و کشیدگی، دچار انحنا و کجی شده، مدت زمان زیادی را سپری کردهام.
در چله ها نشست ریاضت چنان کشد
کز ضعف پوست ماند کشید بر استخوان
هوش مصنوعی: در دورانهای سخت و طاقتفرسا، چنان به تمرین و ریاضت میپردازد که جسمش به شدت ضعیف میشود و پوستش چروکیده و به استخوانها نزدیک میشود.
آخر بحسن سعی چو اقبال قرب یافت
کردی تو در تحمل بیدادش امتحان
هوش مصنوعی: در نهایت، با تلاش خوب خود، به مقام نزدیکی و موفقیت رسیدی، و در برابر سختیها و ناملایمات، آزمونی را پشت سر گذاشتی.
جذب محبت تو کشاکش برو فکند
ناورد تاب آن و برآورد صد فغان
هوش مصنوعی: محبت تو به قدری شدید است که آدم را در فشار و کشمکش قرار میدهد و از عهده تحمل آن برنمیآید و این وضعیت باعث میشود که فریاد و نالههای زیادی سر دهد.
جز من کراست طاقت جور و جفای تو
مخصوص من کس آنچه ز بیداد می توان
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازه من توانایی تحمل سختیها و ناملایمات تو را ندارد. این بیعدالتیها تنها مختص من است و هیچکس نمیتواند آنچه را که من تجربه میکنم، تحمل کند.
ای سرو از کدام چمن سر کشیده
سروی چو نیست همچو تو در هیچ بوستان
هوش مصنوعی: ای سرو، از کدام باغ آمدهای که هیچ بوستانی مثل تو ندارد.
گویا نهال نورس باغ سیادتی
ز اولاد پاک شاه نجف میر انس و جان
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که یک جوان تازهنفس و با استعداد از خانوادهای اصیل و نیکو زاده شده است که نسل پاک و محترم دارد. این جوان به مانند نهالی در باغی شکوفا میشود و آیندهای درخشان برای خود رقم میزند.
آن سیدالبشر که طفیل وجود او
تأسیس یافت بنیه معموره جهان
هوش مصنوعی: آن پیشوای بزرگ بشریت که وجود او سبب آفرینش و آبادانی جهان شد.
آن مظهر سخا که بجمهور ممکنات
الطاف مهربانی او گشته میزبان
هوش مصنوعی: او که نماد سخاوت است و مهربانیاش باعث شده تا همه موجودات تحت کفایت او قرار گیرند، مانند یک میزبان سخاوتمند عمل میکند.
در میهمان سرای وجود از کمال جود
فیضش بخاص و عام رساند صلای خوان
هوش مصنوعی: در خانه وجود، نعمت و بخشش الهی به طور ویژه و عمومی به همه افراد میرسد و صدای دعوت به خوان نعمت به گوش میآید.
بنهاد پا بکتف رسول از کمال قدر
بفراشت سر بذروه عرش از علوشان
هوش مصنوعی: پیامبر را با کمال قدرت بر دوش خود حمل کردند و به خاطر عظمت او، سرش را به سوی آسمان بلند کرد.
آن صاحب کرامت و ساقی کوثر است
کو را ز خلق هر دو جهان را ز آب و نان
هوش مصنوعی: او کسی است که دارای بزرگواری و کرامت است و همانند ساقی کوثر، به مردم از هر دو جهان برکت و نعمت میبخشد، از جمله آب و نان.
در عالم فنا و بقا لطف عام او
ضامن شده بر آمده از عهده ضمان
هوش مصنوعی: در دنیا، خداوند با لطف و رحمت خود، ما را تحت حمایت و ضمانت قرار داده و این حمایت به خوبی انجام میشود.
آدم چو بر بهار تقرب ز جرم یافت
در باغ بی خزان بهشت آفت خزان
هوش مصنوعی: وقتی انسان به نور و زیبایی بهاری نزدیک میشود و از گناهان خود پاک میگردد، در باغی که همواره سبز و خرم است، دیگر هیچ نشانهای از زوال و خشکی نخواهد دید.
آورد جانب نجف مرتضی پناه
تبدیل بقعه داد ز هر محنتش امان
هوش مصنوعی: نجف به عنوان پناهگاهی برای امام علی (ع) ذکر شده است که در آنجا از هرگونه سختی و رنج نجات یافته است. این مکان قادر است آرامش و امنیت را به افرادی که به آن پناه میآورند، عطا کند.
ترک بهشت کرد و نجف را مقام ساخت
چو دید کاین مقام مبارکتر است از آن
هوش مصنوعی: کسی که بهشت را ترک کرد و در نجف سکونت گزید، چون متوجه شد که این جایگاه از بهشت با برکتتر است.
نومید چون شود بنی آدم ز سروری
کآدم بخوان مرحمت اوست میهمان
هوش مصنوعی: وقتی انسانها از رحمت و بزرگی خداوند ناامید میشوند، باید بدانند که ما همواره مهمان نعمتهای او هستیم و اوست که به ما توجه دارد.
ای دلدل تو از گره تنگنای دهر
تا عرش با براق نبی رفته هم عنان
هوش مصنوعی: ای دل، تو از مشکلات و سختیهای زندگی تا آسمانها با سرعت و شتاب حرکت کردهای و همپای پیامبر بودهای.
از بطن قدرت آمده دایم بمهد فعل
حکم تو و رضای خدا هر دو توأمان
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که قدرت و اراده خداوند به طور مستمر در حال ظهور است و در کنار آن، خواست و رضایت خدا نیز همواره وجود دارد. حاکمیت و کارهای خداوند با هم هماهنگ و همزمان در جریان است.
قول ترا اگر نکند فهم خصم تو
تیغ تو بس میان تو و خصم ترجمان
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو سخن تو را نخواست بفهمد، تیغ تو بهترین مترجم بین تو و او خواهد بود.
در حکمتی که کرد عیان هستی ترا
از کتم غیب مقصد اصلی غیب دان
هوش مصنوعی: در حکمت الهی، وجود تو به طور آشکار روشن شده است؛ بنابراین، اصل و اهمیت چیزهای پنهان را بشناس.
این بود کز رموز خفی پرده بر کشی
بر جمله جهان تو همان را کنی عیان
هوش مصنوعی: این گفته به این معناست که تو میتوانی اسرار پنهان را روشن کنی و آنچه را که در سراسر جهان وجود دارد، به وضوح نشان بدهی.
عالم اگرچه داشت گمان در وجود حق
حقا که شد یقین بوجود تو آن گمان
هوش مصنوعی: هر چند دانشمندان باور داشتند که وجود خداوند را نمیتوان به راحتی اثبات کرد، اما حقیقت این است که وجود تو، به وضوح نشاندهنده حقیقتی است که آنها تنها به آن شک داشتند.
تشبیه بحر و کان بدل و دست تست کفر
آن هر دو گرچه آمده زر بخش و درفشان
هوش مصنوعی: تشبیه دریا به چیزهای دیگر و تبدیل آن به دست تو، نشاندهنده کفر است. هر دو این چیزها اگرچه طلا و جواهرات را به همراه دارند.
کی چون کف تو در بارادت فشاند بحر
کی چون دل تو زر برضا بخش کردکان
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند مانند تو در بذل و بخشش از دریا پر شود و هیچکس مانند دل تو در قبول و رضایت گنجی را تقسیم کند.
بهر معامله سوی تو بازار آخرت
گر کس برد متاع ولای تو زین دکان
هوش مصنوعی: برای معامله در بازار آخرت، اگر کسی کالای ولایت تو را از این دکان ببرد، سود قابل توجهی خواهد برد.
جنت بدان متاع بود قیمت حقیر
راضی اگر شود دهد از دست رایگان
هوش مصنوعی: بهشت چیزی ارزشمند است و اگر رضایت خدا جلب شود، به صورت رایگان فراهم میشود.
از بهر نظم گوهر انجم سپهر را
داده قضا ز حبل ولای تو ریسمان
هوش مصنوعی: به خاطر ترتیب و نظم ستارههای آسمان، قضا و تقدیر، ریسمانی از محبت و دوستداشتن تو را بهسوی خود کشیده است.
دایم جزای دشمنیت محنت جحیم
پیوسته وفق دوستیت روضه جنان
هوش مصنوعی: همیشه جزای دشمنی تو عذاب جهنم است و پاداش دوستیات بهشت و آرامش است.
از باغ معجزت گل سلمان شکوفه بست
ظاهر شداست کار تو بر پیر و بر جوان
هوش مصنوعی: از باغ معجزه تو، گل سلمان شکوفه زده است. این نشاندهندهٔ قدرت و کار توست که بر روی همه، چه پیر و چه جوان، تأثیر گذاشته است.
ادراک را ز باز و کبوتر نموده
جاریست از تو ذکر ولایت بهر زبان
هوش مصنوعی: ادراک و فهم به اندازه پرواز باز و کبوتر گسترده است و به همین دلیل، ذکر و یاد ولایت از زبانهای مختلف به خوبی جاری است.
هستی در مدینه علم نبی ولی
آن در که هست نه فلکش خاک آستان
هوش مصنوعی: وجود در شهر علم پیامبر است، اما آنچه در پیشانی نیست، خاک درگاه اوست.
شاها منم کمینه سگ آستان تو
از چاکران آل و محبان خاندان
هوش مصنوعی: ای شاه من، من درگاه تو هستم و خود را مانند سگی در پای تو میدانم، از خادمان و دوستداران خانوادهات.
از بی کرانی گنهم نیست هیچ باک
دارم بلطف بی حدت امید بی کران
هوش مصنوعی: من از بیکرانی و ناشناختههای دنیا نگران نیستم، چون با لطف و رحمت بیپایانت به آیندهای روشن و بینهایت امیدوارم.
یارب امید وار بر آنم که بیش ازین
بخش مرا صفای دل و قوت زبان
هوش مصنوعی: خداوندا، امیدوارم که بیشتر از این به من دلخوشی و قدرت بیان عطا کنی.
تا بیش ازین سخن ز برای رضای تو
راند بمدح آل فضولی مدح خوان
هوش مصنوعی: بیش از این سخن نرانم، به خاطر رضای تو، در ستایش آل فضولی به شعر بپردازم.