شمارهٔ ۴۲
خیز ای ناقه دوران روش گردون تن
که چو بدرت کف پا هست هلالت گردن
ای چو دوران روشت لیک نه بیرحم چو او
هر کرا دید غریبست رسانده بوطن
تویی آن بادیه پیمای بیابان پرورد
که ز تو هست بیابان همه دم رشک چمن
هر کجا بوده دمی جای تو دندان و کفت
خارها را همه رفته شگفاینده سمن
حیرتی داده مرا دست که در خوردن خار
بود کف آنکه چو سیماب فشاندی ز دهن
پا گرفتی ز زمین خار و برای حلت
دادی از درج باو در ثمین بهر ثمن
از تو آید که کنی رهبری اهل طریق
که قدم بر قدم صالحی و ویس قرن
سزد از اطلس زربفت خورت جل چون کوه
زیبدت همچو خور از شعشعه نور رسن
چند آیی بسر زانو و فریاد زنی
داد خواهی مگر از جور سپهر پر فن
نیستی ظالم و این طرفه که چون مظلومان
دارد از دست تو زنگ تو دمادم شیون
در جواب خبر راه بآهنگ حدی
جرس آندم که ز تحریک تو آید به سخن
ز ره ذوق دلی نیست که از جا نرود
مگر آن دل که بود چون جرست از آهن
تو رسی لیک ز بار غم چرخ کج رو
هست در سینه چو عشاق ترا داغ کهن
بوی موی تو چنین چین شده همچون نافه
خوشتر از رایحه نافه آهوی ختن
گاه فرد آمده چون جوهر فرد خردی
منتظم گاه بسلکی شده چون در عدن
گاه سر تافته از چرخ بسان رشته
گاه پا بسته یک رشته شده چون سوزن
می کشی از ره غمخواری و بی پروایی
گاه بار همه گاه از همه باری دامن
همه افتاده چو بر داشته تست ز خاک
همه آواره چو از لطف تو دارد مسکن
من هم افتاده از لطف سوی من بخرام
من هم آواره ام از ناز مکش سر از من
دی شنیدم که ز آهنگ حجازی به عراق
می بری قافله باز ز بابل به یمن
تا شوی زایر یثرب بزمان اسعد
تا کشی رخت به بطحا به طریق ایمن
من چو در قید معاش و غم آنجا زارم
قدم بسته دلی سوخته چون شمع لکن
چون نهی باز در آن ملک بشکرانه آن
که ترا داده قضا قدرت آنجا رفتن
چشم دارم که پیام من دل سوخته را
بگذاری چو فرایض نگذاری چو سنن
گویی اندوه دل من بمقیمان بقیع
ز من خسته نهی روی بدرگاه حسن
آن ولی عهد علی کز ره احسان نطقش
شهد داده عوض زهر جفای دشمن
هر دلی کان نه پر از دوستیش دشمن جان
هر سری کان نه فدای ره او بار بدن
قدسیان آرزوی طوف مزارش کردند
که شود مکتسب آن فایده در سر و علن
بهر آمد شد آن طایفه بگشاد قضا
هر طرف بام فلک را ز کواکب روزن
خلوت قدس که بالاتر آن روزنهاست
همه شب می شود از شمع مزارش روشن
ای مصفا گهر معدن زهرا که ز تو
پیشتر نآمده بیرون گهری زان معدن
همه ابرام تو لازم چو قضای مبرم
همه احکام تو محکم چو فعال متقن
مرقدت گوهر دریای امل را صندوق
قبه ات مزرعه حسن عمل را خرمن
آفتاب از پی تعظیم و تواضع برخواست
هر کجا قبه پر نور تو شد سایه فکن
بس که از فیض مزار تو شرف یافت بقیع
گردم مرگ کسی را شود آنجا مدفن
ز پی دوختن حله حور از رضوان
به تبرک طلبند مردم ازو تار کفن
کرمت سد سدید است باحداث فتور
حرمت حصن حصین است ز آسیب فتن
تن پاکیزه تو منزل آیات قبول
دل بشگفته تو غنچه علوی گلشن
سالک راه رضای تو ندانسته که چیست
در عمل توبه ده و توبه کن و توبه شکن
قابل خدمت درگاه تو در حین عمل
اشرف روی زمین اجمل ارباب ز من
ای ز توفیق ولایت بمدد کاری حق
کرده آزاد ز اغلال علایق گردن
بس که هرگز گنهی در تو نگشت است یقین
بس که نگذشته ترا فکر خطایی در ظن
توبه در ذمت تو هیچ ندارد منت
نیست جز منت توفیق خدای ذی المن
دهر را طعن زنی گفت زن عشوه گریست
تند شد دهر که بر من بزنی طعنه مزن
آنکه مردست بمن دست تعرض نرساند
بکر را چون نرسد مرد چرا باشد زن
ای کمر بسته احرام بطوف حرمش
رو مگردان که همین است طریق احسن
الامانت چو درین طرفه تجارت یابی
گهر سود درو فایده محزن محزن
یاد کن از الم فقر فضولی حزین
که اسیر غم در دست و گرفتار محن
همچو یوسف چو شوی پادشه مصر قبول
که گهی یاد کن از معتکف بیت حزن
هست امید که تا هست بارباب نیاز
بنیه کعبه ز آسیب معاصی مأمن
یابی آسایش کونین ز حج حرمین
یابم از طوف حسن کام بوجه احسن
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خیز ای ناقه دوران روش گردون تن
که چو بدرت کف پا هست هلالت گردن
هوش مصنوعی: برخیز ای شتر دوران، که تو همچون ستاره درخشان هستی، چرا که مانند هلال ماه بر گردن تو نمایان است.
ای چو دوران روشت لیک نه بیرحم چو او
هر کرا دید غریبست رسانده بوطن
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند دوران تغییر میکنی، اما همچون او بیرحم نیستی. هر کسی را که ببینی، اگر غریب باشد، او را به وطنش میرسانی.
تویی آن بادیه پیمای بیابان پرورد
که ز تو هست بیابان همه دم رشک چمن
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که در بیابانها به سیر و سفر مشغولی و به واسطه وجود تو، بیابان به طرز شگفتانگیزی زیبا و شایسته تحسین میشود.
هر کجا بوده دمی جای تو دندان و کفت
خارها را همه رفته شگفاینده سمن
هوش مصنوعی: هر جایی که من بودهام، نشانههای تو که همان دندان و خارهای کفت هستند، همه به زیبایی و شگفتی رفتهاند.
حیرتی داده مرا دست که در خوردن خار
بود کف آنکه چو سیماب فشاندی ز دهن
هوش مصنوعی: دست مرا شگفتزده کرده که چگونه در خوردن خار بود، و تو آن را همچون جیوه از دهانم پراکنده کردی.
پا گرفتی ز زمین خار و برای حلت
دادی از درج باو در ثمین بهر ثمن
هوش مصنوعی: تو از زمین کنده شدی و به آسمان رسیدی، و در این مسیر، از مایحتاج خود به خاطر بهبود وضعیتت مایه گذاشتی.
از تو آید که کنی رهبری اهل طریق
که قدم بر قدم صالحی و ویس قرن
هوش مصنوعی: از تو انتظار میرود که هدایتکننده رهروان باشی، همانطور که افرادی چون صالح و ویس در زمان خود هدایت کردند.
سزد از اطلس زربفت خورت جل چون کوه
زیبدت همچو خور از شعشعه نور رسن
هوش مصنوعی: حقیقتاً شایسته است که در زیبایی و شکوه تو، مانند جواهرات و پارچههای نفیس درخشانی وجود داشته باشد، چرا که تو همچون کوه، استواری و عظمت داری و مانند خورشید، نور و درخشندگیات همه جا را روشن میکند.
چند آیی بسر زانو و فریاد زنی
داد خواهی مگر از جور سپهر پر فن
هوش مصنوعی: چند بار باید به زانو بیفتی و فریاد برآوری که داد خواهی؟ آیا مشکل تو تنها از بیعدالتیهای روزگار است؟
نیستی ظالم و این طرفه که چون مظلومان
دارد از دست تو زنگ تو دمادم شیون
هوش مصنوعی: تو که ظلم نمیکنی، اما جالب است که مظلومان مدام از دست تو ناله و فریاد دارند.
در جواب خبر راه بآهنگ حدی
جرس آندم که ز تحریک تو آید به سخن
هوش مصنوعی: در پاسخ به خبر راه، زمانی که صدای جرس به گوشم رسید، احساس کردم که از تحرک و انگیزه تو به سخن در میآیم.
ز ره ذوق دلی نیست که از جا نرود
مگر آن دل که بود چون جرست از آهن
هوش مصنوعی: هیچ دلی نیست که از شوق و ذوق جابجا نشود، مگر دلی که مانند آهن سفت و سخت باشد.
تو رسی لیک ز بار غم چرخ کج رو
هست در سینه چو عشاق ترا داغ کهن
هوش مصنوعی: تو به منزلت میرسی، اما بار غم و اندوهی که بر دوش داری باعث شده که راه تو مانند خمیدگی چرخ باشد. در دل تو مانند دل عاشقان، داغ کهنهای وجود دارد.
بوی موی تو چنین چین شده همچون نافه
خوشتر از رایحه نافه آهوی ختن
هوش مصنوعی: بوی موی تو به قدری خوشایند و خوشبو است که به زیبایی و لطافت نافهای میماند و از عطر خوش نافه آهوی ختن نیز دلپذیرتر است.
گاه فرد آمده چون جوهر فرد خردی
منتظم گاه بسلکی شده چون در عدن
هوش مصنوعی: برخی اوقات، انسان به مانند مادهای ناب و باارزش به وجود میآید که میتواند به خوبی سامانیافته و متعادل باشد، و گاهی نیز به شکلی زیبا و دلنشین مانند زندگی در بهشت باشد.
گاه سر تافته از چرخ بسان رشته
گاه پا بسته یک رشته شده چون سوزن
هوش مصنوعی: گاهی سر از چرخ زندگی به گونهای میتابد که مانند رشتهای آزاد به نظر میرسد و گاهی پا به شدت به همان رشته بسته میشود و مانند یک سوزن محکم و ثابت میماند.
می کشی از ره غمخواری و بی پروایی
گاه بار همه گاه از همه باری دامن
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، بیتوجهی و از روی دلسوزی، تمام بار مشکلات را به دوش میکشی و خودت را از همهی آن بارها آزاد میکنی.
همه افتاده چو بر داشته تست ز خاک
همه آواره چو از لطف تو دارد مسکن
هوش مصنوعی: همه افرادی که در دنیا هستند، مانند آنانی هستند که از خاک برمیخیزند، و همه بیسر و سامان هستند، مگر آنهایی که از نعمت و محبت تو بهرهمندند و جایی برای آرامش دارند.
من هم افتاده از لطف سوی من بخرام
من هم آواره ام از ناز مکش سر از من
هوش مصنوعی: من هم از محبت تو دور افتادهام و دلم میخواهد که تو با حالتی آرام و مهربان به من نگاه کنی. من نیز مانند دیگران بیسر و سامان هستم و از زیبایی و ناز تو بیش از حد تحت تأثیر قرار گرفتهام.
دی شنیدم که ز آهنگ حجازی به عراق
می بری قافله باز ز بابل به یمن
هوش مصنوعی: دیروز شنیدم که تو با قافلهات از بابل به یمن میروی، به آهنگ حجازی به سمت عراق.
تا شوی زایر یثرب بزمان اسعد
تا کشی رخت به بطحا به طریق ایمن
هوش مصنوعی: برای اینکه زائر یثرب شوی، باید در زمان اسعد باشی، آنگاه میتوانی با خیال راحت سفر خود را به بطحا آغاز کنی.
من چو در قید معاش و غم آنجا زارم
قدم بسته دلی سوخته چون شمع لکن
هوش مصنوعی: من در زنجیر زندگی و غم، به شدت ناتوان و افسردهام. قلبم مانند شمعی ویران و سوخته است.
چون نهی باز در آن ملک بشکرانه آن
که ترا داده قضا قدرت آنجا رفتن
هوش مصنوعی: وقتی که تو به آن سرزمین نهی (دستور داده میشود)، به عنوان شکر و قدردانی از کسی که به تو این قدرت و سرنوشت را داده، به آنجا برو.
چشم دارم که پیام من دل سوخته را
بگذاری چو فرایض نگذاری چو سنن
هوش مصنوعی: من چشمی دارم که پیام دل سوختهام را بگذاری، مثل واجبات که کنار نمیگذاری و همچون سنتها که فراموش نمیکنی.
گویی اندوه دل من بمقیمان بقیع
ز من خسته نهی روی بدرگاه حسن
هوش مصنوعی: انگار حزن و غم من را به زائران بقیع میسپارند تا من را از دل تیرهام دور کنند و به سوی درگاه نیکی و زیبایی ببرند.
آن ولی عهد علی کز ره احسان نطقش
شهد داده عوض زهر جفای دشمن
هوش مصنوعی: آن ولیعهد علی که با سخنان نیکو و بخششهایش مانند عسل شیرین است، به جای پاسخ به دشمنانش با زهر و تندخویی، مهربانی و نیکوکاری را انتخاب کرده است.
هر دلی کان نه پر از دوستیش دشمن جان
هر سری کان نه فدای ره او بار بدن
هوش مصنوعی: هر دلی که پر از عشق دوستی نباشد، دشمن است و هر سرتی که فدای راه او نشود، بار اضافی است.
قدسیان آرزوی طوف مزارش کردند
که شود مکتسب آن فایده در سر و علن
هوش مصنوعی: فرشتگان به شدت آرزو داشتند که در کنار مزار او باشند تا بتوانند بهرهمند شوند از برکت و فیض او در دل و در آشکار.
بهر آمد شد آن طایفه بگشاد قضا
هر طرف بام فلک را ز کواکب روزن
هوش مصنوعی: به خاطر رسیدن آن گروه، قضا و تقدیر هر طرف از سقف آسمان را با ستارهها باز کرده است.
خلوت قدس که بالاتر آن روزنهاست
همه شب می شود از شمع مزارش روشن
هوش مصنوعی: اتاقی که در آن مکانهای مقدس قرار دارد و از آن بالاتر نرود، تمام شب به واسطه نور شمع مزار او روشن میشود.
ای مصفا گهر معدن زهرا که ز تو
پیشتر نآمده بیرون گهری زان معدن
هوش مصنوعی: ای گوهر زلال و خالص که از معدن وجودت، هیچ گوهری پیش از تو خارج نشده است.
همه ابرام تو لازم چو قضای مبرم
همه احکام تو محکم چو فعال متقن
هوش مصنوعی: تمام اراده و تصمیمات تو ضروری و غیرقابل تغییر هستند، همانطور که قضا و قدر حتمی است. تمام دستورات و فرامین تو نیز محکم و مستحکم هستند، مثل کارهایی که بهطور دقیق و اصولی انجام میشوند.
مرقدت گوهر دریای امل را صندوق
قبه ات مزرعه حسن عمل را خرمن
هوش مصنوعی: مرقد تو همچون جواهری در دل دریاهای امید است و گنبد تو به مثابه مزرعهای است که میوههای نیکوکاری را به بار میآورد.
آفتاب از پی تعظیم و تواضع برخواست
هر کجا قبه پر نور تو شد سایه فکن
هوش مصنوعی: خورشید به خاطر احترام و فروتنی از خواب بیدار شد و هر جا که گنبد نورانی تو قرار گرفت، سایهاش را بر آن افکند.
بس که از فیض مزار تو شرف یافت بقیع
گردم مرگ کسی را شود آنجا مدفن
هوش مصنوعی: زیاد از برکت حرم تو به مقام والایی دست پیدا کردهام که اگر کسی درگذرد، آرزو میکنم دفنش در همانجا باشد.
ز پی دوختن حله حور از رضوان
به تبرک طلبند مردم ازو تار کفن
هوش مصنوعی: مردم برای تهیه و دوختن لباسی زیبا از بهشت به دنبال آن هستند که از داراییها و نعمتهای الهی بهرهمند شوند، حتی برای کفن خود نیز به دنبال برکت و پاکی میگردند.
کرمت سد سدید است باحداث فتور
حرمت حصن حصین است ز آسیب فتن
هوش مصنوعی: نیروی عظیم و عظمت تو مانند دیواری محکم و استوار است که گزند و آسیب فتنهها به آن نمیرسد، زیرا حرمت و احترام تو مانند قلعهای محکم و ایمن در برابر مشکلات و ناامنیهاست.
تن پاکیزه تو منزل آیات قبول
دل بشگفته تو غنچه علوی گلشن
هوش مصنوعی: تو همانند خانهای پاک و پاکیزهای هستی که آیات الهی در آن جای دارند و دل سرشار از محبت تو مانند غنچهای از گلهای بهشتی در روایتی از مقام علی است.
سالک راه رضای تو ندانسته که چیست
در عمل توبه ده و توبه کن و توبه شکن
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر رضایت تو قدم میزند، هنوز نمیداند که حقیقت کارش چیست؛ بنابراین، در توبه کردن و شکستن توبه، باید با دقت عمل کند.
قابل خدمت درگاه تو در حین عمل
اشرف روی زمین اجمل ارباب ز من
هوش مصنوعی: من در خدمت شما هستم و در حین انجام کارها، خود را از همه دیگران برتر میدانم و زیباییام را به شما عرضه میکنم.
ای ز توفیق ولایت بمدد کاری حق
کرده آزاد ز اغلال علایق گردن
هوش مصنوعی: ای که با لطف و حمایت تو، کارهای حق را انجام دادهام و از بندهای وابستگیها رها شدهام.
بس که هرگز گنهی در تو نگشت است یقین
بس که نگذشته ترا فکر خطایی در ظن
هوش مصنوعی: به خاطر این که هرگز هیچ گناهی از تو سر نزده است، مطمئنم که هرگز به اشتباهی در ذهن خود فکر نکردهای.
توبه در ذمت تو هیچ ندارد منت
نیست جز منت توفیق خدای ذی المن
هوش مصنوعی: توبه کردن از گناه هیچ باری بر دوش تو ندارد و فقط لطف و توفیق خداوند بزرگ است که به انسان اجازه میدهد توبه کند.
دهر را طعن زنی گفت زن عشوه گریست
تند شد دهر که بر من بزنی طعنه مزن
هوش مصنوعی: زمانه تو را سرزنش میکند، اما زن به طعنه و ناز میخندد. زمانه نسبت به این طعنهها و سرزنشها خشمگین میشود و به او میگوید که بر من طعنه نزن.
آنکه مردست بمن دست تعرض نرساند
بکر را چون نرسد مرد چرا باشد زن
هوش مصنوعی: کسی که مرد است، به دیگران آسیب نمیزند؛ پس فرد غیرتمند و با شخصیت نباید به آنچه که او را ناپاک میکند، نزدیک شود. چرا که اگر مردی به کسی آسیب رساند، زن هم از آن آسیب بینصیب نخواهد ماند.
ای کمر بسته احرام بطوف حرمش
رو مگردان که همین است طریق احسن
هوش مصنوعی: ای که با اراده و عزم راسخ به گرد حج میگردی، از مسیر درست و صحیح منحرف نشو، زیرا همین راه بهترین راه است.
الامانت چو درین طرفه تجارت یابی
گهر سود درو فایده محزن محزن
هوش مصنوعی: در این دنیا، اگر بتوانی در کار و کسب خود به چهرهای معتبر تبدیل شوی، به دست آوردن سود و منفعت از آن کار و کسب برایت آسان خواهد بود.
یاد کن از الم فقر فضولی حزین
که اسیر غم در دست و گرفتار محن
هوش مصنوعی: به یاد بیفت از فقر و ناراحتیهایی که فضولی حزین تجربه کرده است، او که در چنگ غمها و مشکلات اسیر شده است.
همچو یوسف چو شوی پادشه مصر قبول
که گهی یاد کن از معتکف بیت حزن
هوش مصنوعی: اگر مانند یوسف به مقام پادشاهی مصر رسیدی، یاد آن کسی که در گوشهای از بیت حزن معتکف است را فراموش نکن.
هست امید که تا هست بارباب نیاز
بنیه کعبه ز آسیب معاصی مأمن
هوش مصنوعی: امید هست که تا زمانی که بزرگدامن نیاز وجود دارد، جایگاه کعبه از آسیب گناهان محفوظ بماند.
یابی آسایش کونین ز حج حرمین
یابم از طوف حسن کام بوجه احسن
هوش مصنوعی: اگر از سفر به دو حرم شریف به آرامش دنیوی برسی، من از طواف زیبایی به کمال، به خوشبختی دست مییابم.