شمارهٔ ۳۷ - ستایش مصطفی چلبی
سرم فدای تو ای خامه خجسته خصال
غزال مشک فشان طایر معنبر بال
کلید گنج سعادت ستون خانه علم
عصای موسی فکرت زبان طوطی حال
سرای دولت و اقبال را فروزان شمع
ریاض معرفت و فضل را خجسته خصال
تویی مقدمه اسباب آفرینش کون
تویی مقدمه صنع ایزد متعال
تویی محرر احکام کارخانه عقل
تویی مصور اشکال کارگاه خیال
تراست رابطه با تصرف ادراک
تراست ضابطه در تصور اشکال
کمین حکم ز یاقوت تست با قیمت
ریاض ملک ز ریحان تست مالامال
اسیر سخن متصل تو می آری
ز حبس خانه خاطر به جلوه گاه خیال
ولیک تا نگریزد مدام می داری
ز سطرهای خطش در سلاسل اغلال
عروس حسن عبارت همیشه عاشق تست
بهر طرف که خرامی فتاده در دنبال
تو داده ای پی زیور بسان گردن او
ز حرفهای مقوس قلاده و خلخال
صدای صیت تو فیضیست لیک فیض عمیم
ادای کار تو سحریست لیک سحر حلال
عذار بکر عبارت ز تو معنبر خط
رخ مخدره معنی از تو مشگین خال
بلطف طبع منسوب حفظ هر قانون
بحسن سعی تو مربوط حل هر اشکال
تویی که میبری از لوح دل غبار الم
تویی که میکنی از اهل درد دفع ملال
بدین سبب که تو از واسطی من از بغداد
من و توییم ز یک ملک در حقیقت حال
درین بساط بهم گشته ایم چندین دور
درین دیار بهم بوده ایم چندین سال
تو بوده ای همه دم دستگیر من در هجر
تو کرده ای همه جا محرمم به بزم وصال
اراک لست کما کنت مشفق بحقی
و دادک المتعارف به ای ذنب و ال
چنین هم از من بیدل مباش بی پروا
چنین هم از من بی کس مگرد فارغ بال
مبر علاقه ز همصحبتان بدین اسلوب
مورز نفرت هم شهریان بدین منوال
شنیده ام که ز بابل سر سفر داری
بعزم روم پی اکتساب فضل و کمال
چو هم دیار منی حال من تو می دانی
نیازمندی خود با تو می کنم ارسال
خدای را چو بدان بقعه شریف رسی
شوی مقرب ارباب دولت و اقبال
دران محال که خوان سخی کسی بمیان
گهی میانه سخن گر فتد بقدر مجال
سیاه بختی من شرح ده مشو غافل
شکسته حالی من عرض کن مکن اهمال
بخاک پای فلک رفعتی ملک قدری
که در فلک ملک او را ندیده است مثال
به محفل ملک از ذکر اوست ذوق سماع
بگردن فلک از طوع اوست طوق هلال
ملک بخدمتش از سالکان راه رضاست
فلک بدرگهش از ساکنان صف نعال
کمال بندگی درگهش بعید ز نقص
ستاره شرف خدمتش بری زوال
قدر بفیض رسانی بدو سپرده عمل
قضا بکار گذاری ازو گرفته مثال
زلال فیض عمیمش روان صباح و مسا
نسیم خلق عظیمش روان یمین و شمال
وزان زلال گرفته لعاب فیض سحاب
وزان نسیم ربوده عبیر عطر شمال
سمی احمد مختار مصطفی چلبی
گل ریاض هنر سرو باغ جاه و جلال
بدست یاری کلک تو بر همه عالم
کشیده مایده وسعت نوا و نوال
در اعتلای تو تا آفتاب این فرقست
که هست در تو کمال و در آفتاب زوال
تویی بتاج سخن گوهری به استعداد
تویی بملک هنر والی به استقلال
سخن ز فیض تو کرد آنچنان عروج که ماند
زبان ناطقه در وصف آن ز حیرت لال
برنگ وحی سخن ز آسمان فرود آمد
دمی که پرده بر افکند و کرد عرض جمال
ز تو برنگ دگر باز اگر رود به فلک
بهر نزول صعودیست نیست امر محال
ز بس که هست ترا غایت لطافت خلق
ز بس که هست ترا منتهای حسن فعال
فکند نام تو در خلق شبهه اما
خط تو باز بدان شبهه زد خط ابطال
صفای طبع ترا رتبه ایست در دانش
که بسته است بهر احتیاج راه سوال
شها فضولی زارم درین دیار ترا
همیشه داعی حسن عواقب آمال
ثنای تو سخنم بالعشی و الابکار
دعای تو علمم بالغدو و الآصال
امید هست که تأثیر این دعا و ثنا
ترا نصیب شود از دم محمد و آل
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سرم فدای تو ای خامه خجسته خصال
غزال مشک فشان طایر معنبر بال
هوش مصنوعی: سرم فدای تو، ای قلم خوش خط و خوشخوی، مانند آهوی معطر و پرندهای که در عالم معنوی پرواز میکند.
کلید گنج سعادت ستون خانه علم
عصای موسی فکرت زبان طوطی حال
هوش مصنوعی: کلید موفقیت در زندگی، علم و دانش است. علم همچون ستونی است که خانه وجود انسان را استوار میکند و تفکر عمیق میتواند به انسان توانایی و قدرتی دهد مشابه عصای موسی. همچنین، بیان درست و زیبا مانند زبان طوطی میتواند در انتقال دانش و فکر به دیگران مؤثر باشد.
سرای دولت و اقبال را فروزان شمع
ریاض معرفت و فضل را خجسته خصال
هوش مصنوعی: سرای خوشبختی و موفقیت همچون شمعی درخشان است که با علم و فضیلت روشنایی میبخشد.
تویی مقدمه اسباب آفرینش کون
تویی مقدمه صنع ایزد متعال
هوش مصنوعی: تو آغازگر و زمینهساز وجود و آفرینش هستی؛ تو اولین نشانه و صورتگر از خالق بزرگ هستی.
تویی محرر احکام کارخانه عقل
تویی مصور اشکال کارگاه خیال
هوش مصنوعی: شما نویسنده و تنظیم کننده قوانین فکر هستید و همچنین تصویرگر شکلها و ایدههای دنیای خیالی.
تراست رابطه با تصرف ادراک
تراست ضابطه در تصور اشکال
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که ارتباطی که ما با جهان داریم به نوعی توانایی ما در درک و تصرف اطلاعات بستگی دارد. همچنین، قوانین و معیارهایی که برای تصور و فهم اشکال و شکلها داریم، نقشی اساسی در این رابطه ایفا میکنند. به عبارت دیگر، نحوه ادراک ما از محیط و اطلاعات، تحت تأثیر ضوابط خاصی است که در ذهن ما وجود دارد.
کمین حکم ز یاقوت تست با قیمت
ریاض ملک ز ریحان تست مالامال
هوش مصنوعی: خوشههای بهشتی از یاقوت و ریحان در دست توست و دنیای باشکوهی که ساختهای، سرگرم کننده و پربار است.
اسیر سخن متصل تو می آری
ز حبس خانه خاطر به جلوه گاه خیال
هوش مصنوعی: در دام کلمات پیوستهٔ تو، ذهن من از محدودیتهای خود بیرون میآید و به دنیای خیالات و تصورات میرسد.
ولیک تا نگریزد مدام می داری
ز سطرهای خطش در سلاسل اغلال
هوش مصنوعی: اما زمانی که دور نشود، همواره در بند سطرهای نوشتهاش گرفتار هستی.
عروس حسن عبارت همیشه عاشق تست
بهر طرف که خرامی فتاده در دنبال
هوش مصنوعی: عروس زیبایی همیشه عاشق توست و هر کجا که بروی، آنجا دنبالت میآید.
تو داده ای پی زیور بسان گردن او
ز حرفهای مقوس قلاده و خلخال
هوش مصنوعی: تو به زیبایی و زیور خاصی آراستهای، مانند گردنبند و زیورهایی که از اشکال منحنی و زیبایی درست شدهاند.
صدای صیت تو فیضیست لیک فیض عمیم
ادای کار تو سحریست لیک سحر حلال
هوش مصنوعی: صدای نام تو مانند نعمتی بزرگ است، اما این نعمتی است که برای تو به ارمغان آوردهاند. کار تو مانند سحری جادویی است، ولی این سحر حلال و نیکوست.
عذار بکر عبارت ز تو معنبر خط
رخ مخدره معنی از تو مشگین خال
هوش مصنوعی: وجود زیبا و بینظیر تو، با چهرهای دلربا و خط زیبای صورتت، سرشار از معانی جذاب و دلنشین است. خال سیاه و خوشرنگ تو نیز به زیباییات افزوده و آن را خاصتر کرده است.
بلطف طبع منسوب حفظ هر قانون
بحسن سعی تو مربوط حل هر اشکال
هوش مصنوعی: با توجه به طبیعت من، نگهداری هر قانونی بستگی به تلاش خوب تو دارد و حل هر مشکل به سعی و کوشش تو مربوط است.
تویی که میبری از لوح دل غبار الم
تویی که میکنی از اهل درد دفع ملال
هوش مصنوعی: تو هستی که غبار اندوه را از دل پاک میکنی و با حضور خود، آرامش را به دلهای رنجدیده میبخشی.
بدین سبب که تو از واسطی من از بغداد
من و توییم ز یک ملک در حقیقت حال
هوش مصنوعی: به همین دلیل که تو از واسطهها هستی و من از بغداد، اما در واقع من و تو از یک سرزمین هستیم.
درین بساط بهم گشته ایم چندین دور
درین دیار بهم بوده ایم چندین سال
هوش مصنوعی: در این دنیا ما بارها با هم ملاقات کردهایم و سالها در کنار یکدیگر بودهایم.
تو بوده ای همه دم دستگیر من در هجر
تو کرده ای همه جا محرمم به بزم وصال
هوش مصنوعی: تو در هر لحظه حامی و پشتیبان من بودهای، ولی در غیبت تو باعث شدهای که در هر جا جزو نزدیکان و آشنایان به مراسم وصالت باشم.
اراک لست کما کنت مشفق بحقی
و دادک المتعارف به ای ذنب و ال
هوش مصنوعی: من دیگر مانند گذشته نسبت به تو احساس دلسوزی ندارم و نمیتوانم به خاطر آشناییها و تعهدات باید با تو همراه باشم.
چنین هم از من بیدل مباش بی پروا
چنین هم از من بی کس مگرد فارغ بال
هوش مصنوعی: از من نگو که بیدقت و بیپروا باش و از داشتن احساس تنهایی چشمپوشی کن.
مبر علاقه ز همصحبتان بدین اسلوب
مورز نفرت هم شهریان بدین منوال
هوش مصنوعی: بهتر است که از دوستان و همصحبتان علاقه و محبت را دور نکنیم و همچنین اینکه نباید از همشهریان خودمان نیز نفرت ورزیم.
شنیده ام که ز بابل سر سفر داری
بعزم روم پی اکتساب فضل و کمال
هوش مصنوعی: شنیدهام که از بابل راهی سفر هستی تا به روم بروی و به دنبال کسب علم و کمال بگردی.
چو هم دیار منی حال من تو می دانی
نیازمندی خود با تو می کنم ارسال
هوش مصنوعی: اگر تو هم از دیار من هستی، حتما حال من را میدانی. من نیازهای خود را با تو در میان میگذارم.
خدای را چو بدان بقعه شریف رسی
شوی مقرب ارباب دولت و اقبال
هوش مصنوعی: هرگاه به آن مکان مقدس و با عظمت برسی، نزد پروردگار به مقام والایی نزد صاحبان قدرت و شانس خواهی رسید.
دران محال که خوان سخی کسی بمیان
گهی میانه سخن گر فتد بقدر مجال
هوش مصنوعی: در آن مکان غیرممکن که سفره بخشندهای پهن است، اگر در وسط صحبت کسی وارد شود، به اندازه فرصت خود سخن میگوید.
سیاه بختی من شرح ده مشو غافل
شکسته حالی من عرض کن مکن اهمال
هوش مصنوعی: درد و رنج من را توضیح بده و نگذار کسی بیتوجهی کند، حال نزارم را به خوبی بیان کن و دست کم نگیر.
بخاک پای فلک رفعتی ملک قدری
که در فلک ملک او را ندیده است مثال
هوش مصنوعی: در روزگار ما، کسی به مقام و مرتبهای دست یافته که در افلاک و آسمانها هم نظیری برای او وجود ندارد. او به گونهای برجسته است که حتی آسمانها نیز به پای او خم میشوند.
به محفل ملک از ذکر اوست ذوق سماع
بگردن فلک از طوع اوست طوق هلال
هوش مصنوعی: در محفل فرشتگان، لذت شنیدن از یاد اوست و آسمان به خاطر زیبایی و میل او، زینتی مانند طوق هلال به گردن دارد.
ملک بخدمتش از سالکان راه رضاست
فلک بدرگهش از ساکنان صف نعال
هوش مصنوعی: پادشاهی به خدمت او آمده که از سالکان مسیر خوشنودی خداوند است، و آسمان نیز در درگاه او از ساکنان صف نعال (مخلوقات) است.
کمال بندگی درگهش بعید ز نقص
ستاره شرف خدمتش بری زوال
هوش مصنوعی: اوج بندگی و خدمت به او، دور از هر نقص و کاستی است و درخشش و اعتبار این خدمت هیچگاه از بین نمیرود.
قدر بفیض رسانی بدو سپرده عمل
قضا بکار گذاری ازو گرفته مثال
هوش مصنوعی: با کمک و رحمتی که به او دادهای، کار قضا و تقدیر را به دست او سپردهای و از او بهعنوان الگویی گرفتهای.
زلال فیض عمیمش روان صباح و مسا
نسیم خلق عظیمش روان یمین و شمال
هوش مصنوعی: فیض و نعمت او مانند آب زلالی است که در صبح و شب جریان دارد و نسیم حیاتبخش او در همه جا، چه در سمت راست و چه در سمت چپ، در حال پراکندگی است.
وزان زلال گرفته لعاب فیض سحاب
وزان نسیم ربوده عبیر عطر شمال
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی طبیعت و نعمتهای آن اشاره دارد. از آب زلال باران، که مانند لعابی بر نعمتهای الهی تابیده است، سخن میگوید و همچنین به نسیمی که بوی خوش و عطر دلانگیز شمال را به همراه دارد، اشاره میکند. در کل، این توصیف به حس شادابی و لطافتی که طبیعت به انسان میدهد معطوف است.
سمی احمد مختار مصطفی چلبی
گل ریاض هنر سرو باغ جاه و جلال
هوش مصنوعی: احمد مختار مصطفی چلبی زینتبخش و پرشکوه گلستان هنر است و درخت سرو باغ، نماد شکوه و عظمت را به تصویر میکشد.
بدست یاری کلک تو بر همه عالم
کشیده مایده وسعت نوا و نوال
هوش مصنوعی: با کمک حمایت تو، هنر و خلق تو بر جهان سایه افکنده و نعمتهای فزونی از آواز و خوراک را فراهم کرده است.
در اعتلای تو تا آفتاب این فرقست
که هست در تو کمال و در آفتاب زوال
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که تو در اوج خود هستی و کمالی را در وجودت پیدا کردهای، در حالی که آفتاب با وجود درخشش و روشنیاش در نهایت دچار زوال و کاهش میشود.
تویی بتاج سخن گوهری به استعداد
تویی بملک هنر والی به استقلال
هوش مصنوعی: تو با استعداد و هنر خود، مانند گوهری باارزش هستی که بر تاج سخن نشسته است. تو در دنیای هنر و ادبیات، مانند والی مستقلی هستی که بر هنر فرمانروایی میکند.
سخن ز فیض تو کرد آنچنان عروج که ماند
زبان ناطقه در وصف آن ز حیرت لال
هوش مصنوعی: سخن از رحمت و لطف تو به قدری بالا و شگفتانگیز است که حتی زبان گویا از بیان آن حیرت زده و بیزبان مانده است.
برنگ وحی سخن ز آسمان فرود آمد
دمی که پرده بر افکند و کرد عرض جمال
هوش مصنوعی: در لحظهای که پرده کنار رفت و زیبایی نمایان شد، پیامهایی از آسمان نازل شد.
ز تو برنگ دگر باز اگر رود به فلک
بهر نزول صعودیست نیست امر محال
هوش مصنوعی: اگر به سوی آسمان برود و برنگردد، این یک امر غیرممکن نیست؛ بلکه هر چیز در دنیای ما به گونهای صعود و نزولی دارد.
ز بس که هست ترا غایت لطافت خلق
ز بس که هست ترا منتهای حسن فعال
هوش مصنوعی: به خاطر لطافتی که داری، زیبایی تو به نهایت رسیده است.
فکند نام تو در خلق شبهه اما
خط تو باز بدان شبهه زد خط ابطال
هوش مصنوعی: نام تو در خلق باعث شد تا در وجود آنها شبههای ایجاد شود، اما خط تو به وضوح بر آن شبهه مهر ابطال زد و آن را بیاعتبار کرد.
صفای طبع ترا رتبه ایست در دانش
که بسته است بهر احتیاج راه سوال
هوش مصنوعی: خلوص و سادگی طبع تو به حدی است که در دانش، مقام و مرتبهای داری که نیاز به پرسش و سوال برای درک مطالب نداری.
شها فضولی زارم درین دیار ترا
همیشه داعی حسن عواقب آمال
هوش مصنوعی: ای گل، آرزوهایم در این دنیا تو را همیشه به خوبیهای آینده دعوت میکند.
ثنای تو سخنم بالعشی و الابکار
دعای تو علمم بالغدو و الآصال
هوش مصنوعی: ستایش تو در گفتار من در صبح و شام است و دعای تو علم و دانش من را در آغاز و پایان روز روشن میکند.
امید هست که تأثیر این دعا و ثنا
ترا نصیب شود از دم محمد و آل
هوش مصنوعی: امید دارم که دعای ما و ستایشهامان به تو برکت بدهد و از وجود محمد و خانوادهاش بهرهمند شوی.