گنجور

شمارهٔ ۳۶

مرحبا ای قلم شمع شبستان خیال
نامی نامیه پیغمبر معراج خیال
دستگیر فقرای ادب آموز ملوک
مرجع اهل دل و ملجاء ارباب کمال
حسن معشوقه صورت ز تو عنبر گیوست
چهره شاهد زیبا ز تو مشکین خط و خال
قد بر افراخته ساخته زیور حسن
طره بر تافته یافته زیب جمال
ای ز ریحان تو گلزار صحایف مملو
وی ز یاقوت تو دامان نسخ مالامال
ضاعف الله لک القدر لنا فی الایام
فتح الله بک الباب لنا فی الامال
یار هرکس که شدی مژده دولت دادی
ای صریر نی تو رونق بزم اقبال
چه سبک روح کسی کز پی انجام امور
می دوی پای ز سر کرده بسرعت مه و سال
لازم طبع تو فیضیست ولی فیض عمیم
روش کار تو سحریست ولی سحر حلال
بس بود شاهد اقبال تو این حسن قبول
که شدی محرم سرو چمن جاه و جلال
یوسف مصر وفا خضر ره اهل صفا
آصف پاک گهر سرور پاکیزه خصال
وقت آنست که در مجلس آن عالی قدر
کنی از راه کرم یاد من شیفته حال
راز پنهان من نامه سیه بر ورقی
بنویسی و برو عرض کنی بی اهمال
دیده بودی که چه سان سلوکم زین پیش
چه روش داشت فلک با من و چون بود احوال
زلف محبوب بکف داشتم و جام طرب
نشئه جام طرب داشتم و ذوق وصال
بنگر بر من و بر صورت حالم حالا
که رسیدست بر آیینه من گرد زوال
از که پرسم ره این بادیه که گردانم
بکه گویم غم دل مانده ام از حیرت لال
نیست امیدگهم بهر مرادی جز خوان
نیست هم مشورتم از پی فتحی جز فال
هست زین واقعه آزار معبر کارم
هست زین واسطه شیوه جفای رمال
من ندانم بچنین درد و بلا استحقاق
من ندارم بچنین محنت و غم استهمال
همه خلق برینند که جز آصف عهد
هیچ کس نیست که طی گردد ازو این اشکال
بسته ام دل چو فضولی بنهانی قلمش
چشم دارم که شود بار دران طرفه خیال
آه اگر بخت کند سستی آن طایر قدس
گردد از حال خسته بمن فارغ بال
دارم امید که آن ده هر سایل
سوی غیری ندهد راه بمن بهر سؤال

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرحبا ای قلم شمع شبستان خیال
نامی نامیه پیغمبر معراج خیال
هوش مصنوعی: سلام ای قلم، تو روشنایی شبستان خیال هستی و نام تو با نام پیامبر، که به عرش می‌رود، گره خورده است.
دستگیر فقرای ادب آموز ملوک
مرجع اهل دل و ملجاء ارباب کمال
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که فقرای ادب، کسانی هستند که در علم و هنر به دیگران کمک کرده و به عنوان پناهگاه و مرجعی برای اهل دل و کسانی که به کمال و فضل می‌رسند، شناخته می‌شوند. در واقع، آنها محور و محلی هستند برای رشد و پرورش انسان‌های تربیت‌یافته و با فضیلت.
حسن معشوقه صورت ز تو عنبر گیوست
چهره شاهد زیبا ز تو مشکین خط و خال
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلنشین محبوب تو مانند عنبر خوشبو است و خطوط و خال‌های صورتش به تیره‌گی رنگ مشکی می‌ماند.
قد بر افراخته ساخته زیور حسن
طره بر تافته یافته زیب جمال
هوش مصنوعی: قد بلند و افراشته او، با زیبایی و جلالش، چون زیور و زینتی است که با دقت و هنر خاصی آماده شده، و موهایش به طرز زیبایی به جلو آمده است.
ای ز ریحان تو گلزار صحایف مملو
وی ز یاقوت تو دامان نسخ مالامال
هوش مصنوعی: ای تو، چون رایحه‌های خوش، باغی از صحیفه‌ها را پر کرده‌ای و همچون یاقوت، دامن نوشتارها را پر از پرواز زیبایی کرده‌ای.
ضاعف الله لک القدر لنا فی الایام
فتح الله بک الباب لنا فی الامال
هوش مصنوعی: خداوند بر قدر و منزلت تو بیفزاید و در روزهای آینده، درهای امید و آرزو را به روی ما بگشاید.
یار هرکس که شدی مژده دولت دادی
ای صریر نی تو رونق بزم اقبال
هوش مصنوعی: هر کس که یار او شدی، به او خبر خوشی از سعادت و خوشبختی بخشیدی. ای نغمه‌ی نی، تو خوشی و رونق مجالست و خوشبختی را به ارمغان می‌آوری.
چه سبک روح کسی کز پی انجام امور
می دوی پای ز سر کرده بسرعت مه و سال
هوش مصنوعی: کسی که برای رسیدن به هدف‌هایش به سرعت و بدون ملاحظه پیش می‌رود، نشان‌دهنده‌ی روحی سبک و رها است. او به جای اینکه به جزئیات فکر کند، به دنبال نتیجه نهایی است و با شتاب و انرژی به سمت آن می‌دود.
لازم طبع تو فیضیست ولی فیض عمیم
روش کار تو سحریست ولی سحر حلال
هوش مصنوعی: طبع تو نیاز به نعمت و بهره‌ای خاص دارد، اما رفعت و گستردگی این نعمت به کار تو شبیه جادوست، که البته این جادو به شیوه‌ای درست و مشروع انجام می‌شود.
بس بود شاهد اقبال تو این حسن قبول
که شدی محرم سرو چمن جاه و جلال
هوش مصنوعی: به اندازه کافی از زیبایی و لطف تو بهره‌مند شدم، که به واسطه‌ی این محبوبیت، تو به اسرار و زیبایی‌های باغ و زندگی دست یافته‌ای.
یوسف مصر وفا خضر ره اهل صفا
آصف پاک گهر سرور پاکیزه خصال
هوش مصنوعی: یوسف مصر، نماد وفاداری است و خضر، راهنمای اهل صفا و پاکی محسوب می‌شود. آصف، با نژاد پاک و شریف، رهبری است که از ویژگی‌های نیک و پاکی برخوردار است.
وقت آنست که در مجلس آن عالی قدر
کنی از راه کرم یاد من شیفته حال
هوش مصنوعی: زمان آن فرارسیده که در محفل آن شخصیت بزرگ، به خاطر لطف و محبت خود، به یاد من بپردازی و حال مرا دریابی.
راز پنهان من نامه سیه بر ورقی
بنویسی و برو عرض کنی بی اهمال
هوش مصنوعی: پنهان‌ترین راز من را بر روی یک ورق سیاه بنویس و بدون هیچ تأخیری به دیگران ارائه بده.
دیده بودی که چه سان سلوکم زین پیش
چه روش داشت فلک با من و چون بود احوال
هوش مصنوعی: آیا تا به حال دیدی که تغییرات مسیر زندگی‌ام چگونه بوده و آسمان با من چه رفتاری داشته و حال و روزم چگونه است؟
زلف محبوب بکف داشتم و جام طرب
نشئه جام طرب داشتم و ذوق وصال
هوش مصنوعی: من موهای دوست را در دست داشتم و شراب شادی را در دل. از جام شادی لذت می‌بردم و طعم وصال را می‌چشیدم.
بنگر بر من و بر صورت حالم حالا
که رسیدست بر آیینه من گرد زوال
هوش مصنوعی: به من و وضعیت فعلی‌ام نگاه کن. حالا که در آینه‌ام نشانه‌های پیری و زوال نمایان شده است.
از که پرسم ره این بادیه که گردانم
بکه گویم غم دل مانده ام از حیرت لال
هوش مصنوعی: از کی بپرسم که راه این صحرا کجا است؟ نمی‌دانم چه بگویم و از کجا شروع کنم، چون از فرط حیرت و سردرگمی، زبانم بند آمده است و غم دل دارم.
نیست امیدگهم بهر مرادی جز خوان
نیست هم مشورتم از پی فتحی جز فال
هوش مصنوعی: امید من هیچ هدفی جز این نیست که در دارایی‌ام چیزی جز لطافت و نرمی پیدا نکنم و همواره نظرم بر این است که جستجوی پیروزی‌ام تنها از طریق شگون و فال باشد.
هست زین واقعه آزار معبر کارم
هست زین واسطه شیوه جفای رمال
هوش مصنوعی: از این ماجرا به من آزار می‌رسد و به خاطر این وضعیت، رفتار نادرستی از رمال مشاهده می‌شود.
من ندانم بچنین درد و بلا استحقاق
من ندارم بچنین محنت و غم استهمال
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم چرا این همه درد و رنج به من رسیده، چون به نظر نمی‌رسد که لایق این محنت و غم باشم.
همه خلق برینند که جز آصف عهد
هیچ کس نیست که طی گردد ازو این اشکال
هوش مصنوعی: همه مردم بر این باورند که جز آصف، کسی نمی‌تواند از عهده این مشکلات برآید.
بسته ام دل چو فضولی بنهانی قلمش
چشم دارم که شود بار دران طرفه خیال
هوش مصنوعی: دل را مانند فضولی به کار بسته‌ام و در پنهانی، چشمی بر قلمش دارم که خیالات عجیب و غریب از آن پر بار می‌شود.
آه اگر بخت کند سستی آن طایر قدس
گردد از حال خسته بمن فارغ بال
هوش مصنوعی: ای کاش بخت اعتماد به نفسش را از دست ندهد و آن پرنده آسمانی از حال خسته‌ام دور شود و آزاد باشد.
دارم امید که آن ده هر سایل
سوی غیری ندهد راه بمن بهر سؤال
هوش مصنوعی: من امیدوارم که آن دروازه، هیچ‌گاه راهی به سوی دیگران نداشته باشد و فقط به من پاسخ دهد.