شمارهٔ ۳۴
روشنست از سرخی روی شفق بر اهل حال
این که او را هست در دل ذره از مهر حال
هر که مهر چارده معصوم دارد کامل است
هست ماه چارده را هم ازان مهر این کمال
نیست دور چرخ جز بر منهج اثنا عشر
ظاهر است این معنی از وفق حساب ماه و سال
هر شهنشاهی که دارد صدق با آل علی
در نظام ملک او راهی ندارد اختلال
هر سرافرازی که باشد بنده این خاندان
آفتاب دولت او را نمی باشد زوال
زین سعادت پر جمیع سروران دارد شرف
خسرو عادل دل فرخ رخ فرخنده فال
آن شهنشاه بلند اختر که در اوج شرف
اختر اقبال او عاریست از عیب وبال
آنکه از رأفت سواد هند در ایام او
آن صفا دارد که در رخساره محبوب خال
آنکه کرده پرتو جاه و جلالش هند را
خوش نماتر از سواد نقطه جاه و جلال
آنکه در هندست تأیید بصیرت در سواد
ملتفت بر حال هر کس از یمین و از شمال
آنکه طاووس صفای رأیش از هندوستان
بر سر سکان صحن کربلا گسترد بال
آنکه طوطی طرازنامه اش آمد ز هند
شد بدلداری سکان نجف شیرین مقال
آنکه هم در کربلا هم در نجف خدام را
گر نبودی لطف او بودی رفاهیت محال
آنکه صیت جود عالم گیر او چون خاک هند
بر سلاطین گیر عالم را سیاه از انفعال
آنکه در تعظیم اهل البیت دست همتش
داد شاهان همه روی زمین را گوشمال
آنکه مشکل کرد اخراج تصرف بر ملوک
در عراق احسان او نگذاشت ارباب سؤال
قطب دین سلطان نظام الملک دریادل که چرخ
هست او را بنده در گردنش طوق هلال
آنکه با خاک در شاه ولایت متصل
از صفای صدق او خانیست او را اتصال
آنکه او را قبه پرنور شاه کربلاست
در شبستان سعادت شمع فانوس خیال
تابعان را داده فیض رأفت او سروری
سرکشان را کرده دست صولت او پایمال
شد زرافشان آفتاب همتش در خاک هند
داد رنگ زعفران بر صحفه عنبر مثال
گشت خاک هند زر حالا نمی یابد کسی
ذره خاک سیه در هند بهر اکتحال
زر ز هند آورد هر کس برد خاک از کربلا
خلق را لطفش نمود این راه دارد احتمال
کز پی تعظیم قدر او بهندستان کند
اندک اندک کربلا را ارض بابل انتقال
ای دلت آینه دار صورت فیض ازل
وی ضمیرت مظهر آثار لطف لایزال
بس که از دریا گرفتی گوهر و پر ساختی
رفت از دست کرم دامان حفظ اعتلال
تلخ کامی نیست جز دریا کنون در ملک هند
کز تو در آیینه طبعش بود گرد ملال
گر شود هر قطره از آب دریا گوهری
نیست کافی بر عطای آن کف دریا نوال
سرورا مداح شاه اولیایم مدتیست
در مناقب کرده ام صرف سخن پنجاه سال
بر ثبات من درین درگاه عالی همچو طاق
گر نباشد شاهدی قد دو تا کافیست دال
داشتم عهد از ثنای خسروان روزگار
عهد من بشکست اقدام تو بر حسن خصال
فرض شد بر من ثنایت لیک بی بهر طمع
بهر کان افتاده اظهار تکلم را مجال
لطف داری بر محبان علی وه چو نکنم
گر نمی گویم ثنایت می شوم البته لال
نقد گفتار فضولی نقد مدح چون تو نیست
گر نگوید نیست ذوق گفت گو بر وی حلال
تا بود هر ماه یک نوبت در ایوان افق
آسمان خورشید و مه را عقد پیوند وصال
از حجاب غیبت در خلوت سرای سلطنت
بر تو هر دم شاهد فتحی کند عرض جمال
چشم آن دارم که چون خوانی کشد بر اهل فقر
خادم لطف تو بشمارد مرا هم از عیال
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
روشنست از سرخی روی شفق بر اهل حال
این که او را هست در دل ذره از مهر حال
هوش مصنوعی: از سرخی افق صبحگاهی میتوان فهمید که در دل کسی که به حقایق پی برده، ذرهای از عشق و محبت وجود دارد.
هر که مهر چارده معصوم دارد کامل است
هست ماه چارده را هم ازان مهر این کمال
هوش مصنوعی: هر کسی که عشق و محبت به چهارده معصوم دارد، کامل و بینقص است. چون ماه کامل (ماه چهاردهم) نیز نشانهای از این کمال و زیبایی است.
نیست دور چرخ جز بر منهج اثنا عشر
ظاهر است این معنی از وفق حساب ماه و سال
هوش مصنوعی: دوران زندگی و تغییرات آن مطابق با اصول و قوانین مشخصی پیش میرود و در واقع، همه چیز تحت تأثیر یک نظم معین قرار دارد. این نظم را میتوان از محاسبات مربوط به ماه و سال درک کرد.
هر شهنشاهی که دارد صدق با آل علی
در نظام ملک او راهی ندارد اختلال
هوش مصنوعی: هر پادشاهی که در حکومت خود با خاندان علی صداقت و راستگویی دارد، هیچگاه در امور کشور دچار اختلال و بینظمی نخواهد شد.
هر سرافرازی که باشد بنده این خاندان
آفتاب دولت او را نمی باشد زوال
هوش مصنوعی: هر کسی که از خاندان آفتاب برخوردار باشد و به آنها وابسته باشد، همواره در مقام بلند و سرافرازی خواهد بود و هیچ کس نمیتواند موفقیت و قدرت او را از بین ببرد.
زین سعادت پر جمیع سروران دارد شرف
خسرو عادل دل فرخ رخ فرخنده فال
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف مقام والای یک پادشاه عادل میپردازد که به خاطر سعادت و خوشبختی مردم خود، از دیگر سروران و فرمانروایان برتری دارد. دل شاد و چهره خوشبخت او نشانهای از سرنوشت نیکویش است.
آن شهنشاه بلند اختر که در اوج شرف
اختر اقبال او عاریست از عیب وبال
هوش مصنوعی: آن پادشاه بزرگ و با عظمت، که در اوج سعادتمندی و درخشش خود، از هر گونه نقص و خطا پاک و دور است.
آنکه از رأفت سواد هند در ایام او
آن صفا دارد که در رخساره محبوب خال
هوش مصنوعی: کسی که در زمان خود، زیبایی و لطافت خاصی دارد، همچون خالی که بر چهره محبوب میدرخشد، از لطف و مهربانی برخوردار است.
آنکه کرده پرتو جاه و جلالش هند را
خوش نماتر از سواد نقطه جاه و جلال
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر مقام و عظمتش، هند را درخشانتر از نقطه سیاهی میسازد.
آنکه در هندست تأیید بصیرت در سواد
ملتفت بر حال هر کس از یمین و از شمال
هوش مصنوعی: کسی که در هند به درستی و با درک عمیق، اوضاع و احوال مردم را از طرف راست و چپ مشاهده میکند.
آنکه طاووس صفای رأیش از هندوستان
بر سر سکان صحن کربلا گسترد بال
هوش مصنوعی: کسی که زیبایی فکر و اندیشهاش مانند طاووسی از هندوستان بر فراز سکان کربلا گسترده شده است.
آنکه طوطی طرازنامه اش آمد ز هند
شد بدلداری سکان نجف شیرین مقال
هوش مصنوعی: کسی که طوطیاش از هند برایش نامه آورده، اکنون با دلگرمی در سکانداری شهرت نجف، سخنهای شیرین میزند.
آنکه هم در کربلا هم در نجف خدام را
گر نبودی لطف او بودی رفاهیت محال
هوش مصنوعی: اگر لطف او نبود، چه در کربلا و چه در نجف، داشتن آرامش در زندگی امکانپذیر نبود.
آنکه صیت جود عالم گیر او چون خاک هند
بر سلاطین گیر عالم را سیاه از انفعال
هوش مصنوعی: کسی که نام و آوازه بخشندگیاش در همه جا پخش شده، مانند خاک هند، در دل سلاطین قرار میگیرد و دنیا را به خاطر تاثیری که دارد، تحت تأثیر قرار میدهد.
آنکه در تعظیم اهل البیت دست همتش
داد شاهان همه روی زمین را گوشمال
هوش مصنوعی: کسی که برای بزرگداشت اهل بیت تلاش کند، قدرتش به حدی است که میتواند تمامی پادشاهان زمین را تحت کنترل و انضباط درآورد.
آنکه مشکل کرد اخراج تصرف بر ملوک
در عراق احسان او نگذاشت ارباب سؤال
هوش مصنوعی: آن کسی که باعث شد تا پادشاهان در عراق از قدرت خارج شوند، احسان و لطف او به حدی بود که هیچکس جرأت سوال از او را نداشت.
قطب دین سلطان نظام الملک دریادل که چرخ
هست او را بنده در گردنش طوق هلال
هوش مصنوعی: سلطان نظام الملک، که به عنوان محور دین شناخته میشود و دارای دلی بزرگ است، به مانند کسی است که چرخ و فلک (سرنوشت) او را در دایرهای از قدرت و مسئولیت محاصره کرده است.
آنکه با خاک در شاه ولایت متصل
از صفای صدق او خانیست او را اتصال
هوش مصنوعی: کسی که با خاک این سرزمین مقدس ارتباط دارد و به خاطر صداقت و پاکی او، از او به نیکی یاد میشود.
آنکه او را قبه پرنور شاه کربلاست
در شبستان سعادت شمع فانوس خیال
هوش مصنوعی: آن شخصی که در کربلا به عنوان یک پیشوای بزرگ و نورانی شناخته میشود، در دنیای آرزوها و خوشبختی مانند شمعی در تاریکی میدرخشد.
تابعان را داده فیض رأفت او سروری
سرکشان را کرده دست صولت او پایمال
هوش مصنوعی: افرادی که از رحمت و لطف او بهرهمند شدهاند، در حالی که او به آنان نعمتهایش را عطا میکند، به کسانی که زور و سرکشی میکنند، نشان میدهد که چگونه قدرت و اقتدارش آنها را از بین میبرد.
شد زرافشان آفتاب همتش در خاک هند
داد رنگ زعفران بر صحفه عنبر مثال
هوش مصنوعی: آفتاب درخشان بر زمین هند به قدری باعزم و پر شور است که رنگ زعفران را بر صفحه عطر عنبر میزند.
گشت خاک هند زر حالا نمی یابد کسی
ذره خاک سیه در هند بهر اکتحال
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند حتی ذرهای از خاک سیاه را در هند پیدا کند، زیرا خاک هند حالا به طلا تبدیل شده است و به همین دلیل به هیچ چیز کم ارزشی توجه نمیشود.
زر ز هند آورد هر کس برد خاک از کربلا
خلق را لطفش نمود این راه دارد احتمال
هوش مصنوعی: هر کسی که طلا از هند بیاورد، اما خاکی از کربلا ببرد، نشاندهندهی لطف الهی است. این راهی است که احتمال دارد.
کز پی تعظیم قدر او بهندستان کند
اندک اندک کربلا را ارض بابل انتقال
هوش مصنوعی: به سبب احترام به موقعیت او، هند به تدریج کربلا را به سرزمین بابل منتقل میکند.
ای دلت آینه دار صورت فیض ازل
وی ضمیرت مظهر آثار لطف لایزال
هوش مصنوعی: ای دل تو همچون آینهای هستی که نشاندهنده جمال و زیبایی الهی است، و درونت مظهر آثار بیپایان لطف خداوند است.
بس که از دریا گرفتی گوهر و پر ساختی
رفت از دست کرم دامان حفظ اعتلال
هوش مصنوعی: چقدر از دریا جواهر به دست آوردی و با آن خود را پر کردی، اما به دلیل این انباشت، نگهداری از خود را از دست دادی.
تلخ کامی نیست جز دریا کنون در ملک هند
کز تو در آیینه طبعش بود گرد ملال
هوش مصنوعی: تنها ناراحتی و تلخی در زندگی همانند دریای وسیع است که در سرزمین هند وجود دارد، چرا که در آینهی روح و ذهن او، غم و اندوهی نمایان شده است.
گر شود هر قطره از آب دریا گوهری
نیست کافی بر عطای آن کف دریا نوال
هوش مصنوعی: اگر هر قطره از آب دریا تبدیل به گوهر شود، باز هم برای بخشش آن دریا کافی نیست.
سرورا مداح شاه اولیایم مدتیست
در مناقب کرده ام صرف سخن پنجاه سال
هوش مصنوعی: مدتی است که من به ستایش و گرامیداشت بزرگان دین و اولیا پرداختهام و در این مدت، پنجاه سال را به نوشتن و گفتن دربارهی ویژگیها و مقام آنها گذراندهام.
بر ثبات من درین درگاه عالی همچو طاق
گر نباشد شاهدی قد دو تا کافیست دال
هوش مصنوعی: اگر در این جایگاه باعظمت هیچ شاهدی نباشد، وجود یک نشانهی واضح و مشخص کافی است تا بر وفاداری و استقامت من تأکید کند.
داشتم عهد از ثنای خسروان روزگار
عهد من بشکست اقدام تو بر حسن خصال
هوش مصنوعی: من در پی ستایش بزرگان زمانهام بودم و به اعتبار آنها پیمانی بسته بودم، اما اقدام تو بر داشتن ویژگیهای نیکو، آن عهد را شکست.
فرض شد بر من ثنایت لیک بی بهر طمع
بهر کان افتاده اظهار تکلم را مجال
هوش مصنوعی: بر من فرض شده که تو را ستایش کنم، اما بدون هیچ امیدی به پاداش. به خاطر عشق و علاقهام به تو، حتی امکانی برای گفتن احساساتم وجود ندارد.
لطف داری بر محبان علی وه چو نکنم
گر نمی گویم ثنایت می شوم البته لال
هوش مصنوعی: تو مهربانی بر دوستداران علی، و اگرچه نتوانم ستایش تو را به زبان بیاورم، اما قطعاً در درونم نسبت به تو خاموش میشوم.
نقد گفتار فضولی نقد مدح چون تو نیست
گر نگوید نیست ذوق گفت گو بر وی حلال
هوش مصنوعی: میتوان گفت که هر کسی در مدح و ستایش از فضولی نمیتواند به خوبی حرف بزند، چون تو اینگونه سخنها را نمیگویی. اگر هم نتواند، این نشاندهنده نداشتن ذوق اوست و گفتن این نوع اشعار برای او ایرادی ندارد.
تا بود هر ماه یک نوبت در ایوان افق
آسمان خورشید و مه را عقد پیوند وصال
هوش مصنوعی: هر ماه در ایوان افق، خورشید و ماه یکدیگر را ملاقات میکنند و به نوعی پیوندی میان آنها برقرار میشود.
از حجاب غیبت در خلوت سرای سلطنت
بر تو هر دم شاهد فتحی کند عرض جمال
هوش مصنوعی: در دل حجاب غیبت، در خلوت کاخ سلطنت، هر لحظه زیباییهای تو را به نمایش میگذارد و به پیروزی بر میانگیزد.
چشم آن دارم که چون خوانی کشد بر اهل فقر
خادم لطف تو بشمارد مرا هم از عیال
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که وقتی نامم را میبری، لطف تو را بر اهل فقر نشان دهی و مرا نیز در جمع یاران خود حساب کنی.